میراث مکتوب- نشست هفتگی شهر کتاب در روز سهشنبه بیستم مهر به نقد و بررسی کتاب «مناسبات معماری و علوم در ایران دوران اسلامی» نوشتهی روحالله مجتهدزاده اختصاص داشت که به صورت مجازی و با مشارکت سیدمحمد بهشتی، یونس کرامتی، مهرداد قیومیبیدهندی و روحالله مجتهدزاده برگزار شد.
در ابتدای این نشست معاون فرهنگی شهر کتاب، علیاصغر محمدخانی، اظهار داشت: در بررسی نسبت علم و معماری به دو طریق میتوان به طرح پرسش پرداخت. یکی پرسش از نسبت عالمان و معماران است؛ مثل اینکه معماران با اهل هر یک از حوزههای دانش چگونه به تعامل میپرداختند. و دیگری پرسش از نسبت صناعت معماری و علوم تعلیمی؛ مثل اینکه معماری (بهمثابه یکی از صناعات) با چه علومی سروکار داشت؟ رویکرد اول را میتوان رویکردی «اجتماعی- تاریخی» و رویکرد دوم را «فلسفی- تاریخی» دانست.
او ادامه داد: پرسش اصلی تحقیق حاضر برخاسته از رویکرد دوم است و به نسبت میان معماری ایران در دوران اسلامی با علوم زمانهاش میپردازد و در این راستا، پرسش از این نسبت را به چهار پرسش خردتر تحویل میکند و میکوشد با جستوجو در منابع پایهی تحقیق به این پرسشها پاسخ دهد که معماری چه جایگاهی در نظام علمی دوران اسلامی داشت؟ ارتباط معماری با شاخهها و طبقات مختلف علوم به چه واسطه یا وسایطی تحقق مییافت؟ علوم مرتبط با معماری چه نقشی در حوزه عمل معماری داشتند؟ علوم مرتبط با معماری چه نقشی در مراتب حرفه معماری داشتند؟
او در پایان گفت: کتاب حاضر در شش فصل به این پرسشها پاسخ میگوید. فصل نخست ضمن بررسی پیشینهی تحقیقات پیرامون نسبت علم و معماری در جهان اسلام رویکرد کتاب حاضر و تفاوت آن را با آثار مشابه تبیین میکند. فصل دوم به بررسی دو مفهوم علم و معماری در مقام مهمترین واژگان کلیدی تحقیق حاضر اختصاص دارد. در فصل سوم متون طبقهبندی علوم، در مقام منابع پایهی تحقیق و روش تحلیل دادههای حاصل از این منابع معرفی میشود. در چهارمین فصل یافتههای متون پایهی تحقیق در راستای فهم نسبت علم و معماری در این متون عرضه میشود. فصل پنجم، با استفاده از یافتههای پیشین، ماحصل یا در واقع نظریهی تحقیق حاضر در باب نسبت علم و معماری در ایران دورهی اسلامی عرضه میشود. سرانجام در فصل ششم ضمن جمعبندی بحث به هر یک از پرسشهای مطرح شده در قالب چند پاراگراف پاسخ داده میشود.
به دنبال ردپای ارتباط علم و معماری
روحالله مجتهدزاده اظهار داشت: کتاب «مناسبات معماری و علوم در ایران دوران اسلامی» حاصل پژوهشی است که به دغدغهی سالهای آغازین دوران دانشجویی من برمیگردد و شاید دغدغهی مشترک بسیاری از دانشجویان معماری تلقی شود. بعد از آشنایی اولیهمان با معماری ایران دوران اسلامی و آثار شکوهمند معماری گذشتهمان، پرسشهایی دربارهی این آثار در ذهنمان شکل میگیرد که طرحی از قیاس نفس در خود دارند. وقتی امروز دانش معماری را در دانشگاه میآموزیم، برایمان سؤال ایجاد میشود که در معماری گذشتهی ما دانش چه نقشی داشته است و آیا این معماری هم گونهای از دانش به شمار میرفته است یا خیر. در آن سالها ما برای پاسخ به این پرسشها مجبور بودیم به منابع و مراجع موجود مراجعه کنیم. در این منابع عمدتاً دو دسته پاسخ مییافتیم. کسانی معماری گذشته را عمدتاً برآمده از تجربه یا نوعی دانش تجربی میدانستند و کسان دیگری تجربه را نادیده نمیگرفتند، اما سهم اصلی را به عنصر «شهود» میدادند. اما در سالهای پایانی همان دههی هفتاد شمسی شرایط تغییر کرد.
او توضیح داد: ترجمهی بعضی از آثار مورخان و محققان معماری خارج از ایران در این تغییر فضا نقش داشت. کتاب مشهور «هندسه و تزیین در معماری اسلامی» گلرو نجیباوغلو با فاصلهی کوتاهی از انتشار نسخهی انگلیسی ترجمهای با قلم شیوای مهرداد قیومی از آن به دست داده شد. بعد از آن، دورههای مطالعات معماری در ایران شکل گرفت و دورههای دکتری معماری راهاندازی شد که به پژوهشهای بیشتر در حوزهی این پرسش انجامید و رفتهرفته بدنهای مطالعاتی را در این حوزه شکل داد که پاسخهای جدیدتری را برای این پرسش فراهم میکرد. این بدنهی مطالعاتی صرفاً درون ایران نبود، بلکه وابسته به یک حوزهی گستردهتر جهانی بود که از سالهای هفتاد میلادی جدیتر شکل گرفته بود و سرشار بود از آرای متفاوت در باب اینکه آیا معماری اسلامی در آن حوزهی خاص با علم نسبت داشته است یا خیر. علیرغم تفاوت و تضارب آرا در این زمینه یک نکتهی مشترک در این آرای متفاوت این بود که تقریباً در تمام این پاسخها نسبت علم و معماری به نسبت عالمان و معماران تعبیر میشد و با تحقیق در نسبت عالمان و معماران در جهان اسلام سعی میشد که رابطهی میان علم و معماری اثبات یا رد شود.
او ادامه داد: من سعی کردم این پرسش را در نفس خودش بنگرم؛ یعنی علم و معماری را به مثابه دو حوزهی معرفت تاریخی در گذشتهی خودمان ببینم و به دنبال ردپایی از ارتباط بین اینها، مستقل از ارتباط بین کارگزاران آنها، باشم. آثار حوزهی تاریخ علم و شاخهی علمشناسی یا فلسفهی علم در این میان به من خیلی کمک کرد. خوشبختانه دانشمندان مسلمان در این زمینه آثار بسیاری برای ما بهجا گذاشتند که با کاوش در آنها میتوانیم نسبت علم و معماری را فارغ از نسبت کارگزان بسنجیم. مهمترین آثاری که میتواند مرجع ما در این زمینه باشد و مرجع من نیز بوده است، آثاری است که با عنوان متون طبقهبندی علوم در دورهی اسلامی میشناسیم که از قرن دوم سوم هجری تا قرن سیزدهم هجری را در بر میگیرند. از برجستهترین و مشهورترین دانشمندان جهان اسلام نظیر فارابی و ابنسینا و غزالی و ملاصدرا تا دانشمندان کمترشناختهشده و گاهی کاتبان جهان اسلام، همگی در این حوزه آثاری بهجای گذاشتند و بررسی این آثار که نوعی علمشناسی و فلسفه علم تلقی میشوند، میتواند به ما نشان بدهد که آیا علم و معماری با هم نسبتی داشتهاند یا نه. آیا معماری جزوی از علوم شناخته میشده یا نه و اگر آری، چه نسبتی با علوم دیگر داشته است؟ پرسشهایی دیگری از این دست را شاید با کاوش در این آثار بتوانیم پاسخشان برسیم.
مجتهدزاده بیان داشت: بنابراین، در این کتاب بهجای اینکه بر پرسش از رابطهی معماران و عالمان یا پرسش از رابطهی معماری با یک علم خاص متمرکز شویم سعی کردیم تعامل علم و معماری را در بستر خودش شناسایی کنیم و آن بستر را تا حد زیادی بکاویم و با کاوش در آن به پاسخ برسیم. این روش البته میتواند پیشفرضهایی را هم در این حوزه تغییر بدهد و فرضیات جدیدی بیافریند.
مجتهدزاده توضیح داد: یکی از پیشفرضها در حوزهی رابطهی علم و معماری که عمدتاً از مطالعات معماری غرب آمده است مسالهی هندسهی عملی و نحوهی بهکارگیری آن در معماری است. در معماری قرون وسطای غربی هندسهی عملی و هندسهی بنایی دو مقولهی کاملاً متفاوتاند. هندسهی بنایی در مجامع فراماسونری شکل میگیرد و فاقد پیشینهی دانشورانه یا وجه آکادمیک است. در عوض علم هندسهی عملی نوعی شاخهای از هندسهی آکادمیک است که با سوداهایی در این حوزه شکل میگیرد و معماران و بنایان معمولاً از این حوزه بیخبرند؛ یعنی در معماری قرون وسطای غرب، هندسهی بنایی و عملی بهمثابه دو خط موازی در کنار یکدیگر حرکت میکنند. این تصویر از معماری غربی این پیشفرض را در مطالعات معماری اسلامی شکل داده است که در جهان اسلام هندسهی عملی نسبت مستقیمی با هندسه در حوزهی معماری نداشته است. اما زمانی که معماری و علوم را در بستر تعاملاتشان مینشانیم درمییابیم که در جهان اسلام هندسهی عملی همان هندسهی بنایان است. بنابراین، پیشفرض ابتدایی تغییر میکند. با این پیشفرض نو میتوانیم برخی نتایج حاصل از آن را هم تغییر دهیم. همچنین میتوانیم شاهد فرضیات جدیدی باشیم.
او در پایان تأکید کرد: این تحقیق در عین اینکه گرههایی را باز میکند میتواند گرههای جدیدی هم خلق بکند. اگر بپذیریم که معماری و علوم رابطهی تنگاتنگی با هم داشتند و معماران از مرتبهای از دانش علمی برخوردار بودند، این سؤال پیش میآید که این دانش علمی کجا آموزش داده میشده است؟ این تحقیق پاسخی برای این پرسش ندارد. سؤالات جدید دیگری هم ایجاد میشود. مثل اینکه باور به این پیشینهی علمی تا چه حد در فهم ما از بناهای گذشته و فهم فرایندهای طراحی این بناها تأثیر بگذارد؟ همچنین، منابع این تحقیق عمدتاً متکی بر متون طبقهبندی علوم است. پس نمیتواند نسبت موارد خارج از این متون را با معماری روشن بکند. چیزی که در جهان اسلام با عنوان فنون از آن یاد میشود و تقریباً از قرن سوم از حوزهی طبقهبندی علوم خارج میشود و در نتیجه علیرغم این نسبت بسیار نزدیک تحقیق از این دست نمیتواند به آنها پاسخ بدهد.
معماری چون کیمیا
یونس کرامتی در بخشهایی از سخنان خود اظهار داشت: پیشتر پژوهشگرانی چون آلپای اوزدورال، وسما خالد شورباشی و در سالهای اخیر گلرو نجیباوغلو و الهه خیراندیش و یان پیتر هوخندایک دربارهی مناسبات معماری و علوم در ایران دوران اسلامی پژوهشهایی کردهاند. دشواری مساله آنجا ظاهر میشود که در جهان باستان کمتر فنی بهاندازهی معماری، دستکم در ظاهر، به محاسبات ریاضی و ترسیمات هندسی وابسته بود. در این موضوع خاص تقابلی بین روابط ریاضی و دستورالعملهای ساده میبینیم. با توجه به ویژگی و تعریف فن یا پیشه به طور اعم و معماری به طور اخص انتظار داریم بسیاری محاسبات و ترسیمات برای اجرای سادهتر از مبانی علمی و استراتژیک خودشان جدا شوند و به صورت دستورالعملهای ساده و اجرایی در بیایند. چون قرار است که معمار یا کارگر یا بنایی اینها را اجرا بکند. اما آنچه پژوهش در این عرصه را بسیار دشوارتر میکند، انحصارگرایی در پیشه و سرپیچی از تنظیم دستورالعمل است. در واقع، چون پیشه و فن ممر درآمد خانواده یا فرد بوده است، صاحبان صناعات همیشه انحصارگرا بودند و همیشه این دستورالعملها در یک خانواده دنبال میشد و در شمار اسرار این حرفه بود. برای حفظ این اسرار کوشش میشد دستورالعملها سینهبهسینه و شفاهی منتقل شود تا دسترسی اغیار به آن منتفی شود. اشکال مقدر این بود که روش انتقال سینهبهسینه برای دستورالعملهای خیلی ساده موفقیتآمیز بود. اما اگر موضوع پیچیده میشد و جنبههای بصری مهمی داشت چارهای جز ضبط و ثبت آن روی کاغذ و مانند آن نبود. اینها همه ما را به سمت معماری سوق میدهند. در واقع، معماری فنی است که دشوار بوده است همهی دستورالعملهای آن سینهبهسینه نقل شود. البته دستگاههای تفننی که در کتب الحیل میآمده هم در چنین وضعیتی بودند.
او ادامه داد: از منظر انحصارگرایی معماری را میتوان با علم الحیل و کیمیا مقایسه کرد. در آثار دانشمندانی مثل بنوموسی ترسیماتی وجود دارد که ما تردید داریم در فناوری آن روزگار ساختنی عملی بودند یا نه. اما معماری کاملاً نمود عملی داشته است. این به عمل در نیامدن علم در مورد کیمیا هم صادق بوده است. نویسندگان آثار کیمیا معمولاً رمزی مینوشتند و گاهی آثارشان با مبادی اعتقادی ترکیب میشده است که مسائل را پیچیدهتر میکرده است. البته، منظور از کیمیا دقیقاً تبدیل فلزات کمارزش به طلا نیست ولی عملیبودن یا نبودن دستورالعملهای شیمیایی در این آثار هم بعضاً معلوم نیست. سابقه به نسبت کهن است ولی خب انگشتشمار.
او ضمن بیان اینکه شاید ما در معماری سابقهی خیلی زیادی نداشته باشیم ولی همان مختصر در تلاش برای ارتباط بین علم و عمل قابلتوجهاند، به شماری از این آثار به نسبت کهن و انگشتشمار اشاره کرد. او در این میان دربارهی کتابهای «عمل الاشکال المتساویه الاضلاح بفتحه واحده» عبدالرحمان صوفی، مجموعهی پاپوس اسکندرانی، «اعمال هندسی» ابوالوفا بوزجانی، «مفتاح الحساب» غیاثالدین جمشید کاشانی و شرحها و ترجمههای کتاب «اعمال هندسی» توضیحاتی مبسوط ارائه داد تا دشواری موضوع انتخابی نویسندهی کتاب حاضر را نشان بدهد. او اظهار داشت: اشارات کاشانی به ابنیه و سازهها در «مفتاح الحساب» نشانهی آن است که در روزگار او نیز همچنان شماری از دانشوران به معماری از منظری کاملاً علمی مینگریستهاند. همچنین، از نامههای کاشانی به پدرش معلوم است که او نه فقط به جنبههای معماری سازه، بلکه به مباحث مهندسی سازه نیز توجه داشته است. مهمترین مشکلی که در تحقیق در این زمینه با آن مواجهیم کمبود اسناد است که باعث میشود در خیلی از موارد بهجای روشهای مستقیم و معمول در آثار پژوهشی تاریخی به روشها یا شواهد غیرمستقیم متوسل بشویم.
کرامتی محتوای فصول کتاب را مرور کرد و دربارهی هر یک به نکاتی اشاره کرد. او در بخشهایی از این سخنان گفت: فصل اول گزارش کاملی از پیشینهی پژوهش به همراه نقد و بررسی آنها است. نویسنده با تسلط کامل بر منابع و موضوعات آخرین پژوهشها را در این زمینه گرد آورده است. در فصل دوم مقصود نگارنده از واژههای علم و معماری به دقت مشخص شده است. با توجه به استنباطهای بسیار متفاوت و رنگارنگ از این واژه این فصل بسیار ضروری و یادکرد آن نشانهی ذهن منطقی نویسنده است. اشارهی به جای نویسنده به گفتهی روزنتال در «شکوهمندی علم» نشانهی وقوف نویسنده به اهمیت موضوع است. روزنتال در این کتاب در خصوص استباطها و معانی مختلف واژهی علم در قرون اخیر بحث کرده است و نشان میدهد علم برخلاف تصور عموم مفهومی بسیار لغزان و پیرو دستکم سه پارامتر زمان و مکان و نحلهی فکری است. فصل سوم در خصوص مأخذشناسی و روششناسی است. در اینجا، بیشتر منابع کهن کتاب به طبقهبندی علوم مربوط میشود که بهتر بود در بخش چهارم بیاید. فصل چهارم هم بازتاب ذهن و رویکرد منطقی نویسنده است. عموماً پژوهشگران به جایگاه معماری در طبقهبندی علوم کمتر توجه میکنند در صورتی که این در تبیین ارتباط آن علم یا فن با علوم یا فنون دیگر یا حتی اجزای آن علم با خودش بسیار مهم است.
او افزود: فصل پنجم در خصوص مراتب علمی در صناعت معماری است. در اینجا توجه نویسنده به جایگاه هندسهی علمی به عنوان دانش ایه در حوزهی معماری، مهندسی، حیل و جر اثقال نشانهی توجه ویژهی نویسنده با مباحثی است که پیشتر گفتم. به نظرم میرسد که «علم آلات روحانی» که نویسنده به «حیل متحرکه» تعبیر کرده است نیازمند بررسی بیشتر باشد. احتمالاً نویسنده شواهدی برای این تحلیل داشته است. اما در مواردی که من به آنها برخوردم به نظر میرسد که آلات روحانی همان چیزی باشد که امروزه اصطلاحاً به آن بادافزار یا دستگاه پنوماتیک میگوییم؛ یعنی دستگاهی که با هوا کار میکند. بخش تبیین سلسلهمراتب نظام معرفتی علم معماری هم نشانهی توجه کافی نویسنده به روشهای مرسوم نظامهای معرفتشناسی است.
او در پایان گفت: اساساً این کتاب در موضوع طبقهبندی علوم بسیار قوی است و نویسنده منابع بسیاری در این زمینه دیده است. اما گفتنی است که نویسندهی رسالهی «اصناف العلوم الحکمیه» ابوسهل مسیحی اهل جرجان یا همان گرگان امروزی است و نه گَرَکان. من مقالهای در مورد زندگینامهی این فرد نوشتم و به این کتاب هم اشاره کردهام. در یادکرد منابع هم روش یکسانی اتخاذ نشده است. به جز اینها، کیفیت چاپ کتاب با موضوع و ناشر، فرهنگستان هنر، تناسبی ندارد و امیدوارم در نوبت بعدی با کیفیت بهتری چاپ شود.
حادثهای در مطالعهی تاریخ معماری
مهرداد قیومیبیدهندی در بخشهایی از سخنان خود اظهار داشت: برای تقرب به موضوع نسبت علم با معماری اسلامی ایرانی بهتر است از حوزهای شروع بکنیم که خودمان آن را بیشتر میشناسیم؛ یعنی از حوزهی معماری امروز و مسائل و موضوعات مربوط به آن و نسبت آن با علوم. همچنین، باید از زمانپریشی بپرهیزیم و موضوعات معماری امروز را با معماری گذشته خلط نکنیم و به تعمیمهای نابهجا دست نزنیم. چراکه بدون تصور پرسشهای امروزی و آنچه انسان معماری میشناسد و با آن درگیر است نمیتوانیم دربارهی هیچ برههای از تاریخ یا مکان تفکر کنیم.
او ادامه داد: در آموزش جدید معماری رسمی در مدارس و نظام آموزش دانشگاهی ما دروس در دو دستهی کارگاهی و نظری تقسیمبندی میشوند. دروس کارگاهی عمدتاً شامل درس طراحی معماری، مقدمات و مؤخرات آن است. در این دسته از دروس مهارتها سینهبهسینه و شفاهی، دستی و در حین عمل طراحی معماری، حتی گاهی با حضور در کارگاههای ساختمانی منتقل میشود. گاهی مباحث نظری هم در کارگاهها یا آتلیههای طراحی مطرح میشود، ولی در حاشیه و در خدمت طراحی معماری. تجربه نشان داده است که آموزش معماری نیازمند آموزش نظری هم هست. پس، کلاسهای نظری مثل ایستایی سازه، تأسیسات، تاریخ و تئوری معماری نیز مستقیم و غیرمستقیم به طراحی معماری کمک میکنند. به هر حال، آموزش علوم عمدتاً در قالب دروس نظری در کلاسها و سمینارها است و بخش اعظم آموزش معماری در کارگاه معماری و آتلیه طراحی معماری اتفاق میافتد. دریافت دروس عملی بهتدریج و نرمنرم و با فنون معلمی و گاهی با سخنان معلم، گاهی با حتی خط کشیدن آموزشی معلم و تصحیح آزمایش و خطای تکتک یا جداگانه است. آنچه در کلاسها منتقل میشود از جنس علم، به صورت متن و کتاب و سخن است و به ندرت در عمل اتفاق میافتد. اینها بیشتر در قالب سخن شفاهی و مکتوب و از جنس معرفت تصریحی یا بیرونی است. آموزش کارگاهی معماری عمدتاً معرفت درونی یا معرفت تلویحی یا ضمنی یا حین عمل است.
قیومیبیدهندی بیان داشت: ولی اگر معماری برآوردن و ساختن مکانی برای زندگی انسان باشد، منحصر به معماران نیست. به جز تحصیلکردگان دانشگاهی در حوزهی معماری، تحصیلکردگان عمران، تحصیلکردگان رشتههای نامربوط، از مهندسی مکانیک تا پزشکی، بنایان و معماران سنتی هم در کار معماری دخیلاند. همهی اینها سؤالاتی ایجاد میکنند، مثل نسبت اینها با علم، مبانی این علوم، جایگاه این علوم در معرفت انسان، زبان و گرافیک معماری، سازوکار و مسیر حرفه، سازمانها و مؤسسات درگیر در این حرفه، سازمانهای حاکمیتی و نظارتی، اصناف مربوط و مواردی از این دست. همهی این پرسشها شایان مطالعه و لازمهی فهم معماری در روزگار ما است. پس، ما با انواعی از موضوعات در حوزهی معماری در یک سو و در حوزهی علوم در سوی دیگر و شئون مختلف آنها سروکار داریم تا بتوانیم معماری و مناسبات آن را بفهمیم. شئون نظری، تاریخی، مکانی همه مباحث و مسائلی متفاوت است و نمیتوان حکمهای کلی برای آنها صادر کرد و یکجا را مطالعه کرد و به بقیه تعمیم داد.
او تأکید کرد: تصور رایج ما از معماری گذشته، به تسامح منظورمان معماری ایران در عالم پیشامدرن، این است که شاگرد از یک زمانی در کارگاه عملگی میکرده است و استاد به تشخیص خود استعداد او را بیشتر پرورش میداده و کارهای پیچیدهتر و دشوارتری به او میداده تا رفتهرفته بنا و مهندس معمار میشده و کارهای مدیریتی معماری را هم انجام میداده است. اما اگر بخواهیم به چیزی برسیم و سخنان استوار و متقن بگوییم، باید تا حد امکان داوریهای قبلیمان را کم کنیم و این پیشداوریها را کنار بگذاریم. بعضی شواهد دهانبهدهان تکرار شده و کمتر تحقیق جدیای دربارهی آنها صورت گرفته است. منابع کافی نیست و منابع موجود هم کمتر در تحقیقات محققان و مورخان معماری ایران برجسته شده است. اما بعضی شواهد حداقل عمومیت کلیشهها را زیر سؤال میبرد. از این میان میتوان به «رسالهی معماریه» جعفر افندی اشاره کرد.
او در ادامه روایت جعفر افندی از سیر معمار شدن استاد خود، محمدآقا، را تعریف کرد و در خاتمه گفت: شکستن کلیشههای رایج و دست برداشتن از تعمیمهای بیجا آرام آرام کمک میکند که ما به مجموعه مشاغل معماری در گذشته، به تفاوت این مجموعه مشاغل در جاهای مختلف ایران زمین، در برهههای تاریخی مختلف، طبقهی اینها، شهرت اینها، آموزشهایشان فکر کنیم. همانطور که به اینکه شاید تصور ما از علم و علمآموزی با آنچه در گذشته بوده است یکی نباشد و نباید آنچه را از اروپا و از تاریخ معماری اندیشه در اروپا میگیریم به اینجا منتقل کنیم و دنبال نسخههای ایرانی آن بگردیم. متأسفانه ذهنیت کلی نادرست این است که چون معماری امری علمی است پس ما پیشاپیش از دو نوع حکمت نظری و عملی باید به سراغ حکمت عملی برویم. این خطای محض است و ناشی از نپرداختن درست حکمت نظری و عملی و حوزهها و دایرهی آنها است.
قیومیبیدهندی در پایان گفت: انتشار این کتاب حادثهای است در مطالعهی بخشی از تاریخ معماری و تاریخ جنبههای نظری معماری ما و حتی تاریخ علم که واقعاً باید آن را قدر دانست. من امیدوارم این کتاب به زبان انگلیسی هم منتشر شود. مسلماً در مقایسه با کارهای منتشر شدهی جهانی سخنان تازهای دارد که ماجرای مطالعهی تاریخ معماری ایران و نسبت آن با علوم و فلسفه را تغییر خواهد داد.
دست از تکلف برداریم
سیدمحمد بهشتی اظهار داشت: تا پیش از این، بحثها دربارهی معماری دوران اسلامی عمدتاً نظری یا از منظر تاریخ هنر بوده است. در دورهی معاصر معماری، دوران اسلامی به فاصله داشتن با مباحث علمی متهم بوده و به همین دلیل، خیلی سراغ معماری گذشته نمیرفتهاند؛ مثلاً در مورد مصالح ساختمانی بیشتر توجه به مصالح مدرن مثل بتن بوده و در مقابل به صحبت از خشت و آجر به دیدهی تحقیرآمیز داشتند. مهندسی امروز هم به معماری گذشته نگاه از بالا به پایین دارد. مرحوم قالیبافیان از مهندسان عمران قدیمی برایم تعریف میکرد که ما در مورد خشت و آجر بیانصافی کردهایم و میتوانستیم در این حوزه درسهای زیادی از معماری گذشته بیاموزیم، ولی از آن غفلت کردهایم. چراکه مهندسان امروزی فکر میکنند که معماران گذشته چندان با علم سروکاری نداشتند و این آثار خیلی ابتنائی به علم و ریاضی ندارند؛ مثلاً در مواردی که زلزله بنایی را تخریب میکرد، مانند تخریب بم، چنین تلقیای وجود داشت که چون این بناها خشتیاند چنین لطماتی میبینند و موازین علمی در آنها رعایت نشده است. انگار فقط امروز جامعهی مهندسان ما به این موضوع پی بردهاند که ایران سرزمین زلزلهخیزی است و در گذشته چنین آگاهی و توجهی وجود نداشته است. همهی اینها منجر به نوعی تکلف در جامعهی مهندسی امروز ایران شده و معماری گذشته ما در نسبت با علم در مظان اتهام قرار گرفته است.
او ادامه داد: در چنین بستری، پژوهش و انتشار کتاب مجتهدزاده، به نظرم، یک حادثهی بسیار مهم و فتح بابی است برای مشخص شدن نسبت معماری گذشته با آنچه امروز «علم» مینامیم. منظور از علم ریاضی، هندسه، فیزیک، شیمی و این قبیل علوم است. مجتهدزاده ظاهراً جستوجوی زیادی کرده تا بتواند رد پایی در این زمینه پیدا کند. زیرا وقتی صحبت از مهندسان معماری میکنیم نسبت مستقیمی با علومی همچون ریاضیات و فیزیک ندارند و باید چند پله تنزل یافت تا به موضوعی مثل معماری نزدیک شد؛ همانند آنچه در مورد رنگرزی وجود دارد؛ یعنی ارتباط مستقیمی میان رنگرزی و شیمی نیست و باید راه پیچدرپیچی را طی کرد تا چنین ارتباطی را دریافت. تلاش این کتاب در این زمینهها بسیار واجد ارزش است. این پژوهشگر خیلی از منابع را دیده و مطالعه کرده است.
او تأکید کرد: توصیهی من به جامعهی مهندسی خودمان این است که دست از تکلف برداریم و بپذیریم که بسیاری از کسانی که در اینجا زندگی میکردند در معرض حوادث گوناگونی بودند و از همینرو، بهناگریز باید راهحلی مییافتند. زیستن در سرزمین ایران کار محیرالعقولی است. وقتی به سفرنامههای اروپاییان نظر بیندازید، متوجه میشوید که آنها از اینکه ایرانیان این سرزمین را برای زیستن انتخاب کردهاند، بسیار متعجب و حیران بودند. زیرا از نظر آنان، ایران سرزمین قابلزیستی نیست. به همین خاطر، گذشتگان معادلات بسیار پیچیدهای را حل میکردند تا بتوانند شرایط زیست را در این سرزمین فراهم کنند.
بهشتی تصریح کرد: بنابرآنچه گفتم، اگر در خود این آثار، نه فقط آثار معماری، بلکه آثار تمام تصرفات ایرانیان در محیط خود دقت کنیم، درمییابیم که اساساً این آثار به وجود نمیآمد مگر با ابتنا به علم. البته چگونگی ابتنا به علم جای بحث و بررسی دارد. برای نمونه، گنبد سلطانیه در آن ارتفاع و ابعاد با گذشت ششصد سال، اگر مبتنی بر علم نبود، نمیتوانست پایدار بماند و مشابه این نمونهها در ایران بسیار داریم. لذا در مورد ابتلا به علم نباید شک کرد، اما در کیفیت و چگونگی این علم میتوان بحث کرد. نکتهی مهم این است که نباید روابط استاد و شاگردی را نادیده گرفت. وقتی فتوتنامهها را میخوانیم، متوجه میشویم که تمام این مراتب علمی در آنجا رعایت میشده است یا وقتی لقب «کلمهندس» برای شیخ علیاکبر اصفهانی، سازندهی مسجد شاه اصفهان، برده میشود، نشان میدهد که او در چه اوجی در مهندسی و معماری قرار داشته و اصلاً این را نباید کم پنداشت. امروز ما به کسی که چهار سال درس میخواند میگوییم مهندس، حال این مهندس دانش و سواد بیشتری داشته یا کسی مانند شیخ علیاکبر اصفهانی؟ البته روشهای علمی این دو باهم متفاوت است.
او بیان داشت: ما خصوصاً در حوزهی مهندسی خیلی شاهد گسستگی میان معماری پیش از اسلام و بعد از اسلام نیستیم، همچون بنایی که آجربهآجر چیده شده و ما تداوم آن را میبینیم. فاصلهای که اغلب به آن اشاره میشود، بیشتر ناشی از نگاه تاریخ هنری به معماری است و این تفکیک ایجاد سوءتفاهم میکند. به همین دلیل، بسیاری از باستانشناسان دوران اولیهی اسلامی در تشخیص اینکه آن آثار را به کجا نسبت دهند دچار اختلال میشوند، اما با دقت نظر در آثار دوران گذشته اتفاقاً متوجه تداوم همان آثار در دورههای بعد میشویم. این فقط مختص به معماری نیست. البته تغییر و تحول همواره وجود داشته است، چراکه اقتضای زیستنِ نوبهنو شدن یکی از ارکان سنت بوده است.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی مؤسسۀ فرهنگی شهر کتاب
خطیبی میدانست هویت ایرانی با شاهنامه و زبان فارسی پیوند ذاتی دارند و برای حفظ زبان فارسی، هماره باید از فردوسی گفت و درباره شاهنامه نوشت.