میراث مکتوب- دکتر ابوالفضل خطیبی، عضو هیئت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، به مناسبت درگذشت دکتر اکبر نحوی، در یادداشتی به زندگی و آثار این استاد فقید زبان و ادبیات فارسی پرداخته است. متن این یادداشت را در ادامه میخوانید.
اگر مرگ داد است بیداد چیست؟
مرگ حق نیست ناحق است؛ داد نیست، بیداد است. دوست نازنین من در شامگاهِ چهارشنبه هجدهم آذرماه 1400، بهناگاه در خواب، قلبش از طپش بازماند و از این خواب بدان خواب پرکشید و رفت. در این زمانۀ ناسازگار، با ناهمرهان گریزپای و درّندگان انساننما، زمانی که ناامیدیِ مطلق بر سرت آوار میشود و در مرز میان بودن و نبودن، مات و مبهوت درایستادهای، به یاد میآوری دوستانی هم هستند، دلسوز و مهربان، هرچند اندک، رفیق نازنینی هم هست که ترا از لبۀ پرتگاه دور میکند، دکتر نحوی برای من در وهلۀ نخست، دوست مهربانی بود بس شریف و بزرگوار، رفیقی باوفا و فروتن و دلسوز و از آن سو، استادی فاضل و بیبدیل و بهراستی دانشجوپرور، با دقتی ستودنی در کار پژوهش. دانشجویانش اعتراف میکنند که استادِ زندهیاد در کار تدریس، تعهد و مسئولیتی وصفناپذیر داشت و من با شناختی که از او دارم، بر این باور هستم که او در میان استادان زبان و ادبیات فارسی در سراسر دانشگاههای ایران کمنظیر بود.
در پنجم آبانماه 1334 در قم به دنیا آمد و تا پایان دبیرستان همانجا درس خواند. پس از آن، به شیراز رفت و هرسه مقطعِ تحصیلاتِ عالی را در دانشگاه شیراز گذراند. در 1365 مدرک کارشناسی گرفت و در 1369 کارشناسی ارشد و سرانجام در 1379 مدرک دکتری گرفت و در همان دانشگاه شیراز عضو هیئت علمی شد و تا واپسین روزهای زندگی پربار خود، در مقام استادی به تدریس و تحقیق پرداخت. دکتر نحوی در تاریخ دوم بهمنماه 1395 به عنوان نمایندۀ شایستهای از دیار ادبپرور شیراز، به عضویتِ وابستۀ فرهنگستان زبان و ادب فارسی درآمد.
با حضور دکتر نحوی در فرهنگستان، روابط ما بیشتر و بیشتر شد. روزهایی که در فرهنگستان جلسه داشت، از شیراز یکراست به دفتر من میآمد. پیش از جلسه، زمان مناسبی بود برای گپهای شاهنامهای، بحث میکردیم، ازآن بحثها آتشین و سیگار میکشیدیم پشت سیگار و چای مینوشیدیم پشتِ چای و پس از جلسه هم، تا پاسی از عصر که به شیراز پرواز میکرد، در باب شاهنامه یکریز حرف میزدیم. هم او نتایج حاصل از خوانشها و پژوهشهای جدید خود از شاهنامه را با من در میان میگذاشت و هم من. بحثهای داغ شاهنامهشناسی ما بالا میگرفت و همراه با ابری از دود سیگار بالا و بالاتر میرفت و پارههایی از آن که سوی پنجره سرریز میشد، حتی هانی گربۀ ملوس مرا هم کلافه میکرد. هانی از پشتِ پنجره گاهی که من حرف میزدم هاج وواج به من خیره میشد و زمانی که حضرت دوست سخن میگفت برّ و برّ او را میپایید.
دکتر نحوی افزون بر سالها تدریس در دانشگاه شیراز، در امر پژوهش نیز کارنامۀ درخشانی دارد. 8 کتاب و دهها مقالۀ عالمانه و روشمندانه در کارنامۀ پژوهشی او دیده میشود. بیشتر کتابهای او در حوزۀ تصحیح انتقادی متون کهن زبان فارسی و شاهنامه و ادب حماسی است و همۀ آنها، به ویژه دو کتاب ارزمندِ برزونامۀ کهن و مجملالتواریخ والقصص، میتواند الگوی دانشجویان و پژوهندگان در زمینۀ تصحیح انتقادی متون باشد. در همۀ مقالات او حتماَ نکتهای نو میتوان یافت و یکی از ویژگیهای مهم مقالههای او این است که نویسنده در زمینۀ موضوع موردِ بحثِ خود، به اندازهای که موضوع اقتضا میکند، داد سخن میدهد. بارها دیدهایم که بسیاری از استادانِ مقالهچاقکنِ این حوزه، برای هرچه چاقتر شدن مقالۀ خود، پیش از ورود به بحث اصلی ، فصل مشبّعی مینویسند از زمان حضرت آدم(ع) تا زمان رویدادی که موضع مورد بحث در آن اتفاق میافتد. اما دکتر نحوی بعد از نوشتن چند سطر و طرح موضوع، یکراست به قلب مطلب میزند و شواهد و استدلالها و نتایج حاصل از پژوهش خود را در کمترین حجم عرضه میدارد. برای نمونه در مقالۀ «ملاحظاتی درباره فرامرزنامه و سرایندۀ آن، فقط چند سطر به فرامرز اختصاص داده و برای نخستین بار نظرِ تازهای دربارۀ نام سرایندۀ فرامرزنامۀ کوچک و نام ممدوح او و طبعاً زمان سرایش آن پرداخته است. استدلالها و شواهد دکتر نحوی در این جستار چنان قانعکننده بود که پژوهندگان این حوزه از جمله نگارندۀ این سطور در پذیرفتن آن تردید نکردند.
علاقهمندان شاهنامه نیک میدانند که در این کتابِ ارجمند، بیتهای دشوار و دیریاب کم نیست و یکی از علاقهمندیهای دکتر نحوی این بود که به گفتۀ خودش روزان و شبان برای گرهگشایی از دشواریهای این بیتها زمان سپری کند و گاهی گره بگشاید و گاهی هم نه. وقتی از شیراز میآمد خودش یکراست میرفت سراغ شاهنامهها و چند جلد را روی میز پهن میکرد و در همان حال میگفتم: باز چی کشف کردی رفیق؟ پژوهش تازهاش را کامل و دقیق توضیح میداد و با لحنی که از تردیدهای همیشگیاش نشان داشت، در حالی که سیگارش را آتش میزد، میگفت: نظرت چیه دکتر؟ در بسیاری موارد از دریچهای به بیتها نگاه میکرد که نه من و نه شارحان شاهنامه هرگز به ذهنشان نرسیده بود. آخرین بار، این بیت از داستان فریدون را مطرح کرد (بنگرید به مقالۀ «درنگی در دو بیت شاهنامه» در نامۀ فرهنگستان، ش66) که بنا بر داستان، سلم و تور برای کشتن ایرج به سراپردۀ او میروند:
برفتند هردو گرازان ز جای / نهادند سر سوی پردهسرای (1)
دکتر نحوی با انبوهی شواهد از متون فارسی و عربی و حتی روایاتی از مورخان یونانی چون گزنفون نشان داد که مصراع اول این بیت در اصل چنین بوده است: «برفتند با شمعیاران ز جای» و توضیح داد که در دربارها، آیین ویژهای بود که بنابر آن کسانی وظیفه داشتند پیشاپیش پادشاه آتشدان آتش و یا شمع حمل کنند و برای تأیید نظر خود بیتِ زیر را از داستان جنگ بزرگ کیخسرو هم آورد:
برفتند با شمعداران (نسخهبدل: شمعیاران) ز پیش/ دلی شاد و خرّم به ایوانِ خویش (2)
دکتر نحوی پس از اتمام سخن، نگاهی به من افکند و منتظر ماند که نظرم را بگویم و من هم کف دستم را محکم روی میز کوفتم و گفتم: دکتر! مستقیم زدی به خال! گفت: واقعاً؟
زمانی که بیماری طاقتم را طاق کرده بود، مرتّب تلفن میزد. میگفت: شیراز پزشکان حاذقی دارد و میخواهد از پزشکی معروف وقت بگیرد و مرا به شیراز ببرد. با فروتنی و شکستهنفسی بیرون از حدّی که همگان در او سراغ دارند، مهربانانه میگفت: اجازه بده تا در کارهای تحقیقی کمکت کنم! خدای من! هنوز باورم نمیشود که دستِ سرنوشت، ناگهان از کمینگاهِ خود سر برآوَرَد و رفیق نازنین ما را در میانۀ راهِ زندگی، آن هم در اوج پختگی برباید. دریغا دریغ و افسوس و صد افسوس، هنوز سالها میتوانست راهنمای دانشجویان باشد، راهنمای رسالههایشان و پژوهشهایشان و خود نیز هنوز میتوانست پژوهشهای ارزشمند و نابی به ویژه در حوزۀ ادبیات حماسی که بیشترین علاقۀ او را تشکیل میداد، برای نسلهای آینده به یادگار بگذارد. چه بگویم؟! جز آنکه آرزو کنم روحِ ناآرامِ حضرتِ دوست در اینجا، آرام گیرد به ناکجا.
کتابها:
مقالات و نقدها:
پینوشت
1. فردوسی، ابوالقاسم، شاهنامه، به کوشش جلال خالقی مطلق، تهران، مرکز دایرةالمعارف بزرگ اسلامی، 1386: 1/119/475.
2. همان:4/285/1786
منبع: پایگاه اطلاعرسانی انجمن علمی تحقیق و تصحیح نسخ خطی ایران
خطیبی میدانست هویت ایرانی با شاهنامه و زبان فارسی پیوند ذاتی دارند و برای حفظ زبان فارسی، هماره باید از فردوسی گفت و درباره شاهنامه نوشت.