ميراث مكتوب - يكي از كاستيهاي دانش نسخهشناسي، كمبود اصطلاحات براي اشاره به ويژگيهاي سبكشناسانۀ مندرج در نسخهها است.
براي اين كار بايد اصطلاحات ادوار پيشين را شناسايي كرده و به كار برد و همچنين در برخي موارد ميتوان براي ساخت اصطلاحات جديد، از اصطلاحات پيشين با تغييراتي بهرهگيري كرد. در مقالۀ كنوني به توصيف گونهاي از سرلوحهها پرداخته شده كه داراي دو كتيبه (لوح) هستند و پيشتر براي ناميدن آنها اصطلاحي نداشتيم. با توجّه به ويژگي اين سرلوحهها، اصطلاح «دولوح» براي آنها برگزيده شد و در ساخت اين اصطلاح، نگاهي به اصطلاح قديمي «چهارلوح» داشتهايم.
آنگاه كه يك دانش روي به پيشرفت مينهد، از جنبۀ توصيفي مباحث آن كاسته شده و به جنبههاي انتزاعي نزديكتر ميشود. در اين وضعيّت، متخصّصان آن دانش اصطلاحاتي را وضع ميكنند تا بتوان از ديدگاه زباني و نوشتاري در گفتگو از مباحث صرفهجويي كرد. بنابراين ميتوان گفت كه پديد آمدن «اصطلاح»، يكي از عناصر اصلي و نمايانگر پيشرفت يك دانش است. اين نكته را در انواع علوم ميتوان ديد و قاعدتاً نسخهشناسي نيز بعنوان يك دانش نبايد از اين قاعده مستثني باشد.
البته بايد پذيرفت كه دانش نسخهشناسي بعنوان دانشي مستقل از مباحث متن شناسانه، يك دانش نوپا است. اگر به فهرستهاي نسخ خطّي كتابخانههاي ايران و مقالات نسخهشناسانۀ منتشر شده در طيّ هشتاد سال گذشته نگاهي بيفگنيم خواهيم ديد كه براي توصيف نسخهها چه اندازه ناهمگوني و كمبود اصطلاحات وجود دارد. از آنجا كه شناسايي محتواي متنيِ نسخهها براي ما اهميّت بيشتري داشته و دارد، عمدۀ كوشش فهرستنويسان مصروف شناسايي آثار مندرج در نسخهها بوده است و هنگام توصيف ويژگيهاي نسخهشناسانه، بيشتر به توصيف ويژگيهاي عمومي آنها پرداخته شده است. حتّي آن گاه كه فهرستنويسان قصد اشاره به جزئيّات نسخهشناسانۀ دستنويسها را داشتهاند، به دليل نبودن اصطلاحات لازم و يا آشنا نبودن با اصطلاحات، ناچار شدهاند تا ويژگي مورد نظر را در جملاتي توصيف كنند. اين معضل كمبود اصطلاحات از مواردي است كه بايد متخصّصان براي آن چارهانديشي كنند.
بديهي است كه رويكرد ما براي كاربرد اصطلاحات نسخه شناسي بايد داراي دو روند اصلي باشد. نخست، شناسايي اصطلاحاتي كه در ادوار پيشين وجود داشته و امروزه نيز ميتوان آنها را عيناً يا با تغييراتي به كار گرفت. دوم، وضع اصطلاح براي ويژگيها و عناصري كه در ادوار پيشين براي آنها اصطلاحي نداشتهايم و يا اكنون از آنها آگاهي نداريم.
رويكرد نخستين اگرچه با دشواريهايي همراه است امّا آنگاه كه شواهد لازم و استدلالات منطقي با آن همراه باشد ميتواند مورد پذيرش عمومي قرار گيرد امّا در رويكرد دوم چنين نيست. در اين روند، چون مرجعي رسمي براي وضع و ثبت اصطلاحات نسخهشناسي وجود ندارد، ناگزير بايد اين اصطلاحات توسّط متخصّصان فنّ در كالبد مقالاتي مطرح شده و اگر ويژگيهاي لازم را داشت توسّط ديگران نيز به كار برده شود. اين امر نيز ظرايف بسياري ميطلبد. براي نمونه بايد اين اصطلاحات با ساختارها و قواعد زبان فارسي همخوان باشد و نيز مانند هر واژه يا تعبير تازه، خوشآهنگ و متناسب با موضوع باشد.
با توجّه بدين موارد، گمان نويسندۀ اين سطور آن است كه در گزينش و ساختن يك اصطلاح تازه بهتر است كه تا جاي ممكن از اصطلاحات كهن بهره برگيريم و اصطلاحات پيشين را با تغييراتي براي مفاهيم تازه به كار ببريم. آنچه در نوشتۀ كنوني بدان پرداخته شده از همين مقوله است.
***
يكي از فراگيرترين تزئينات نسخهها ترسيم «سرلوحه» در يك يا دو صفحۀ آغازين نسخهها است. چنانكه در فصل ششم كتاب نسخهشناخت (صص 289 - 316) اشاره كرديم، ترسيم سرلوحه در هركدام از ادوار نسخهپردازي با دگرگونيهايي از ديدگاه شكل ظاهري و جزئيات تذهيب روياروي بوده است كه به ما امكان ميدهد تا به دستهبندي آنها بپردازيم و تا حدّ قابل توجّهي به سبكشناسي تاريخي ترسيم سرلوحه در نسخهها بپردازيم. در آن كتاب به شناسايي و توصيف گونههايي چون: سرلوح كتيبهاي، سرلوح با تاجكِ دايرهاي (/بادامي)، چهارلوح، سرلوح مزدوج، سرلوح تاجدار و سرلوحۀ دوگانه (ويژۀ دورۀ صفوي) پرداختيم. در اينجا به شناسايي گونۀ ديگري از سرلوحه ميپردازيم كه در نوشتۀ كنوني آن را با نام «دو لوح» خواندهايم.
دولوح را به گونهاي از سرلوحهها اطلاق ميكنيم كه در آنها به ترسيم دو كتيبه (لوح) بر فرازِ هركدام از دو صفحۀ نخستينِ نسخه در برابر يكديگر و بصورت قرينه پرداخته ميشود. تا جايي كه نويسندۀ اين سطرها ميداند در متون پيشين نامِ ويژهاي براي اين سرلوحهها ياد نشده است. دليلي كه ما را بر آن داشت تا نام «دو لوح» را براي اين سرلوحهها برگزينيم، ويژگي اصلي اين سرلوحهها است كه گفتيم داراي دو كتيبۀ قرينه هستند. از سويي اين نامگذاري با توجّه به اصطلاح "چهارلوح" بوده است كه از دورۀ تيموري براي نامگذاري سرلوحههاي داراي چهار كتيبه به كار رفته است.
تا جايي كه از شواهد برميآيد، ترسيم دو لوح همانند ترسيم «سرلوحِ كتيبهاي» از كهنترين ادوار ترسيم سرلوحه رواج داشته است؛ با اين تفاوت كه كاربرد دولوح نسبت به سرلوح كتيبهاي كمتر بوده است و ضمناً ترسيم آن پس از سدۀ هفتم و نهايتاً هشتم هجري در نسخهها متروك شد در حالي كه ترسيم سرلوح كتيبهاي تا پايان سدۀ دهم و گاه در ادوار متأخّرتر نيز همچنان رواج داشت. بنابراين ميتوان دولوح را ويژۀ نسخههاي پيش از سدۀ هشتم هجري دانست.
شواهد نشان ميدهد كه ترسيم دولوح نيز همانند بسياري از تزئينات نسخهها نخست در مصحفها رواج يافته و سپس در آرايش ديگر متون به كار رفته است. از نمونههاي نسبتاً كهن كاربرد اين شيوه در مصحفها ميتوان به جزء دوم يك مصحف (به نشاني QUR 155 مجموعۀ ناصر د. خليلي، بيتا [حدود قرن 4 يا 5 ق]، به قلم كوفي ايراني بر روي كاغذ) اشاره كرد كه تصوير دو صفحۀ نخستين آن را در «شكل 1» ميبينيم. اين بخش از مصحف با آيۀ 142 سورۀ بقره آغاز ميشود كه درست برابر با آغاز جزء دوم و حزب سوم قرآن است.

شكل 1
نمونۀ ديگر مربوط به بخشي از جزء هشتم يك مصحف (نسخۀ 252 كتابخانۀ سنا، بيتا [حدود سدۀ 5 ق] ، به ثلث كهن بر روي كاغذ) است كه تصوير دو صفحۀ آغازين آن را در «شكل 2» ميبينيم. اين بخش مصحف نيز با آيۀ 111 سورۀ الانعام آغاز ميشود كه درست برابر با آغاز جزء هشتم و حزب پانزدهم قرآن است. اين نمونهها به خوبي نشان ميدهد كه ترسيم دولوح، ويژۀ آغاز سورهها نبوده و در آغاز هر جزء يا حزب نيز اجرا ميشده است.

شكل 2
نمونۀ ديگر كه در «شكل 3» ميبينيم مربوط به آغاز يك مصحف (به نشاني QUR 89 مجموعۀ ناصر د. خليلي، بيتا [حدود سدۀ 4 ق]، به قلم كوفي ايراني بر روي كاغذ) است. هركدام از دو لوحِ اين تصوير مربوط به آغاز سورههاي حمد و بقره هستند. ميبينيم كه واژۀ پاياني سورۀ حمد (الضالّين) در آغاز صفحۀ دوم نوشته شده و تذهيبگرِ نسخه آن را در ميانۀ تذهيب لوح دوم تزئين كرده است. نشانههاي پنجآيت و دهآيت نيز در روبروي هر آيه در حاشيۀ صفحات با نشانههاي ويژۀ خود ترسيم شده و مشخّصات سوره –مانند جايگاه نزول و القاب سوره- در ميانۀ كتيبههاي مذهّبِ كناري نگاشته شده است. چنانكه پس از اين در مصحف كتابخانۀ چستربيتي خواهيم ديد، كاربرد اين نشانهها و كتيبهها و همچنين ترنجِ نخليِ پيوسته به كتيبۀ سرسورهها در مصحفهاي كهن رواج داشته امّا رفتهرفته اين نشانهها جاي خود را به كتيبههاي مذهّبِ عمودي در دوسويۀ «دولوح» ها بدل شد.

شكل 3
از نمونههاي مصحفهاي مترجم قرآن به فارسي ميتوان به نمونهاي بسيار كهن از يك قرآن سيجزوي (نسخههاي 2002 و 2003 كتابخانۀ مجلس، بيتا [حدود سدۀ 5 ق]، به قلم نسخ متمايل به ثلث با اعجام) اشاره كرد . تصوير آغاز نسخۀ 2002 مجلس را در «شكل 4» ميبينيم. اين بخش مصحف با آيۀ 24 سورۀ النّساء آغاز ميشود كه برابر با آغاز جزء پنجم و حزب نهم قرآن است.

شكل 4
از نمونههاي تاريخدار «دولوح» در مصحفهاي ايراني ميتوان به سرلوحۀ آغاز «سُبعِ» پنجم از يك مصحف (شمارۀ 6041 عربي كتابخانۀ ملّي پاريس، مورّخ 505 ق به قلم ثلث) اشاره كرد. نگارش اين مصحف به خطّ عثمن بن محمّد و تذهيب آن بر دست علي بن عبدالرّحمن در شهر بُست به انجام رسيده است. تصوير «دو لوح» اين مصحف را در «شكل 5» ميبينيم. در ميان دو كتيبه، اين دو واژه نوشته شده است: «السبع | الخامس». اين مصحف از نمونههاي اجراي دولوح بر آغاز اسباع قرآن است. چنانكه ميبينيم در اين مصحف بجاي كاربرد نشانههاي پنجآيت و دهآيت و ديگر نشانههاي مصحفها، نقوشي تزئيني بصورت قرينهسازي اجرا شده است. چنانكه خواهيم ديد، اين دو كتيبۀ عموديِ دو سويۀ صفحات، بعدها بصورت يك عنصر تزئيني در «دو لوح» ديگر متون نيز اجرا ميشد.

شكل 5
امّا از كاربرد «دولوح» در تزئين نسخههاي فارسي – جز مصحفها - دستكم شواهدي از سدۀ پنجم هجري سراغ داريم. از كهنترين نمونههاي تاريخدار شناخته شدۀ اين نسخهها ميتوان به دستنويسي بسيار باشكوه از جلد هشتم معاني كتاب الله و تفسيره المنير اثر ابونصر احمد بن محمّد بن حمدان بن محمّد حدّادي (نسخۀ 209 بخش خزينۀ امانت كتابخانۀ كاخموزۀ توپقاپيسرايي، مورّخ 484 ق) اشاره كرد . چنانكه از انجامۀ نسخه دانسته ميشود، كتابت و تذهيب اين نسخه بر دست عثمان بن حسين بن ابيسهل ورّاق غزنوي به انجام رسيده است. تصوير «دو لوح» اين نسخه را كه مربوط به آغاز نسخه است در «شكل 6» ميبينيم. در هركدام از هشتضلعيهاي منتظمي كه در ميانۀ كتيبهها رسم شده، عبارتي به قلم كوفي نگاشته شده كه چنين خوانده ميشود:
«المجلّد | الثّامن | من معاني || كتاب | الله | تعالي».

شكل 6
از اين كاتب چيرهدست، يك مصحف سيجزئي بسيار باشكوه مورّخ 462 – 465 ق نيز بر جاي مانده كه در كتابخانۀ آستانۀ مشهد امام علي بن موسي الرضا «ع» نگهداري ميشود. گمان ميرود كه آغاز همه يا بيشتر جزءهاي اين مصحف با دولوح تزئين شده باشد چرا كه دستكم در تصويري كه از آغاز جزء دهم اين مصحف (شمارۀ 4316) در دست داريم، همين شيوۀ دولوح اجرا شده است. تصوير دو صفحۀ آغازين اين جزء را در «شكل 7» ميبينيم .

شكل 7
از شيوۀ عثمان ورّاق نمونههاي ديگري نيز ميشناسيم. از جمله نسخهاي از جزء بيست و سوم قرآن كريم به خطّ فرزند او محمّد بن عثمان بن الحسين الورّاق الغزنوي كه در كتابخانۀ آستان قدس رضوي نگهداري ميشود.
نمونۀ ديگر كه به همين شيوه پرداخته شده، جزء بيستم يك مصحف نفيس (به نشاني Arab.2603 در كتابخانۀ دولتي ايالت باير در مونيخ ، بيتا [حدود سدۀ 5 ق]) است كه تصوير دولوح آغازين آن را در «شكل 8» ميبينيم. اين جزء با آيۀ 56 سورۀ النمل آغاز ميشود كه برابر با آغاز جزء 20 و حزب 39 قرآن كريم است.

شكل 8
گمان نويسندۀ اين سطور بر آن است كه اين جزء، بخشي از يك مصحف –احتمالاً سيجزوي- بوده كه بخش ديگري از آن مورّخ 485 ق سابقاً متعلّق به مجموعۀ آقامهدي كاشاني (در تهران) بوده و اكنون نميدانيم كه در كجا نگهداري ميشود. تصاويري از آن -كه جزء سيام قرآن را تشكيل ميدهد- در كتاب هنر خطّ و تذهيب قرآني منتشر شده است (تصاوير 14 – 16). تصوير دو صفحۀ پاياني اين مصحف را در «شكل 9» ميبينيم كه حاوي انجامه است و چنين خوانده ميشود:
«و الفراغ منه في شهور سنۀ خمس و ثمانين و اربعمايه. كتبه علي ... [محو شدگي]».

شكل 9
چنانكه ميبينيم، شيوۀ خطّ و شيوۀ تذهيب و نيز رنگ كاغذ بسيار شبيه به نسخۀ كتابخانۀ دولتي باير است. ويژگي ديگري كه اين شباهت را تأييد ميكند، طرحهاي موجيشكلي است كه در ميانۀ سطور با قلمي باريك ايجاد شده و همين شيوه را در نسخۀ باير هم ميبينيم. اگر اين گمان درست باشد ميتوان گفت كه تاريخ كتابت نسخۀ باير نيز با توجّه به زمانبر بودن كتابت مصحفي چنان نفيس، با اندكي فاصله در همان حدود سال 485 ق بوده است.
نكتهاي كه يادكرد آن در اينجا بايسته مينمايد اينكه دستنويس جلد هشتم تفسير معاني كتاب الله و تفسيره المنير كه پيشتر از آن ياد كرديم به فرمان سلطان ابراهيم بن مسعود بن محمود غزنوي (451 – 492 ق) كتابت شده است و اين نكته از انجامۀ نسخه دانسته ميشود:
«امر بكتبته الامير السيّد الملك ... مؤيّدالدّين و مغيثالمسلمين ابيالمظفّر ابرهيم بن ناصر دينالله ابيسعيد مسعود بن يمينالدّولۀ و امينالملّۀ نظامالدّين ابيالقسم محمود بن ناصرالدّين معين خليفۀ الله اميرالمؤمنين اطالالله بقاه ...».
از عبارتي كه علي بن زيد بيهقي در تاريخ بيهق (ص 242) دربارۀ يكي از خوشنويسان و مذهّبان سدۀ پنجم و ششم ياد كرده، دانسته ميشود كه سلطان ابراهيم بن مسعود غزنوي داراي كتابتخانهاي (داركتابتي) بوده و از اينجا ميتوان دانست كه ايجاد سبكي چنان باشكوه در خوشنويسي و تذهيب مصحفهاي قرآني و تربيّت اينگونه هنرمندان چيرهدست، با پشتيباني چنان پادشاهي محقّق شده است. عبارت بيهقي چنين است:
«الحكيم يحيي بن محمّد الغزنوي المنجّم المذهّب: مولد او غزني بوده است. و او از خدمِ داركتابت سلطان كريم ابرهيم بن مسعود بن محمود بود. با ناحيت بيهق آمد سنۀ خمس و تسعين و اربعمائه و خطّي داشت كنظامالدّر[ر] و نظيم الشّذر. و در صناعت تذهيب بغايت تهذيب اختصاص يافته بود و در عهد وي تذهيب وي را نظير نبود ... و توفي في القصبۀ فجأۀ بعد ما اغتسل و صلي في المحرّم سنۀ احدي و عشرين و خمسمائۀ».
نمونۀ ديگر از نسخههاي تاريخدار فارسي داراي دولوح، دستنويسي است از تفسير بزرگ (/ترجمۀ تفسير طبري [بخشي از متن شامل آيۀ 56 سورۀ مؤمنون تا پايان سورۀ السبأ]، نسخۀ 1612 مولويخانۀ بورسه گنل، مورّخ 562 ق) كه انجامهاش چنين خوانده ميشود:
«كتبه تلميذ الكتّاب حسكويه بن محمّد بن حسكويه سنۀ اثني ستّين خمسمائۀ».
متأسّفانه به تصوير مطلوبي از اين نسخه دسترسي نداشتيم. تصوير دولوح اين نسخه در آغاز مجلّد پنجم متن چاپي ترجمۀ تفسير طبري كليشه شده است .
از ديگر نمونههاي اين شيوه در نسخههاي فارسي ميتوان به «دو لوح» دستنويسي از تفسير بزرگ (/ترجمۀ تفسير طبري، نسخۀ 567 بخش خزينۀ امانت كتابخانۀ كاخموزۀ توپقاپيسرايي ، بيتا [حدود سدۀ ششم و هفتم]) اشاره كرد كه تصوير آن را در «شكل 10» ميبينيم.

شكل 10
نمونۀ ديگري از اين شيوه در نسخههاي ايراني را در دستنويسي از خلق النّبي و خلقه (نسخۀ 437 خاوري كتابخانۀ دانشگاه ليدن، بيتا [حدود 440 تا 443 ق] ، به نسخ ابوبكر محمّد بن ابيرافع الورّاق) ميتوان ديد. تصوير دو صفحۀ نخستين اين نسخه را در «شكل 11» ميبينيم.

شكل 11
از ديگر نمونههاي اينگونه نسخهها ميتوان به دستنويسي از غرر السّير ابومنصور ثعالبي (نسخۀ 916 كتابخانۀ داماد ابراهيمپاشا، مورّخ 597 ق) اشاره كرد كه تصوير "دو لوحِ" نخستين جلد آن را در «شكل 12» ميبينيم. چنانكه ديده ميشود براي هركدام از دو صفحۀ مقابل، يك "سرلوحِ كتيبهاي" ترسيم شده است. نوشتههاي مندرج در اين دو سرلوحه با يكديگر مرتبط بوده و عبارتِ سرلوحۀ دومي، دنبالۀ عبارتِ سرلوحۀ نخستين است. عبارات مندرج در اين دو سرلوحه چنين خوانده ميشود:
« المجلّد الاوّل من تاريخ غررالسّير تصنيف | الشّيخ الامام ابيمنصور الثّعالبي رحمه الله».

شكل 12
اينها شماري از نمونههاي مصحفها و برخي متون فارسي داراي دولوح بود امّا جا دارد اشاره كنيم كه مصحفهايي از قرآن كريم در دست است كه در آنها سورۀ حمد و بخشي از آغاز سورۀ بقره در نخستين صفحۀ نسخه كتابت شدهاند و در آغاز هركدام از دو سوره، يك سرلوحِ كتيبهاي ترسيم شده است. به عبارتي دو لوح در اين صفحه ترسيم شده كه اطلاق نام «دو لوح» به اين گونه از مصحفها را نيز امكانپذير ميسازد. با اين حال چون اين شيوه صرفاً ويژۀ آغاز مصحفها است و در ديگر نسخهها كاربرد نداشته بهتر است تا براي ايجاد تمايز، آن را به نام ديگري بخوانيم. در اينجا ما اينگونه سرلوحهها را «دولوحِ مصحفي» ميناميم؛ هرچند كه شايد بتوان اصطلاح مناسبتري براي آن يافت.
از نمونههاي تاريخدار دولوحِ مصحفي ميتوان به يك مصحف جامع بسيار نفيس (به نشاني MS. 1431 كتابخانۀ چستربيتي، مورّخ 391 ق به قلم علي بن هلل در مدينۀالسّلمِ بغداد) اشاره كرد . تصوير دو صفحۀ نخستين آن را در «شكل 13» ميبينيم .

شكل 13
براي ديدن نمونهاي نسبتاً متأخّر از اين شيوه، در «شكل 14» تصوير دو صفحۀ آغازين يك مصحف جامع (به نشاني Arab.001 كتابخانۀ دولتي ايالت باير در مونيخ، مورّخ 724 ق، به قلم مغربي روي پوست) اشاره كرد. ميدانيم كه در نسخههاي شمال آفريقا معمولاً شيوههاي كهن بصورت سنّتي زنده تا ادوار متأخّر نيز اجرا ميشد و لذا در بررسي كاربرد شيوهها و سبكهاي كتابآرايي بايد ميان اين نسخهها و نسخههاي ديگر مناطق تفاوت قائل شويم. بنابراين نميتوان اين نسخه را دليل گرفت بر اينكه اين شيوۀ «دو لوح مصحفي» تا سدۀ هشتم مورد استفاده قرار ميگرفت . اگرچه در اينجا استثنائاً چنين است و كاربرد «دولوح مصحفي» در ادوار متأخّرتر -حتّي پس از سدۀ هشتم- نيز كمابيش رواج داشته است.

شكل 14
كتابنامه
اسرارالتّوحيد في مقامات الشّيخ ابيسعيد، محمّد بن منوّر بن ابيسعد بن ابيطاهر بن ابيسعيد ميهني، تصحيح دكتر محمّدرضا شفيعي كدكني، تهران، آگاه، 1381 خ.
تاريخ بيهق، ابوالحسن علي بن زيد بيهقي، تصحيح احمد بهمنيار، تهران، كتابفروشي فروغي، 1361 خ.
تفسير سورآبادي (تفسيرالتّفاسير)، ابوبكر عتيق نيشابوري، به كوشش سعيدي سيرجاني، تهران، فرهنگ نشرنو، 1381 خ.
راهنماي گنجينۀ قرآن [كتابخانۀ آستان قدس رضوي]، نگارش احمد گلچين معاني، مشهد، انتشارات كتابخانۀ آستان قدس، بيتا [تاريخ مقدّمه 1347 خ].
راهنماي گنجينۀ قرآن در موزۀ ايران باستان، دكتر مهدي بهرامي و دكتر مهدي بياني، تهران، بينا، 1328 خ.
سبك عبّاسي (قرآننويسي تا قرن چهارم هجري)، ناصر د. خليلي و فرانسوا دروش، ترجمۀ پيام بهتاش، تهران، نشر كارنگ، 1379 خ.
«شاهكارهاي هنري شگفتانگيزي از قرن پنجم هجري و سرگذشت حيرتآور آن»، احمد گلچينمعاني، هنر و مردم، پياپي 157، صص 45 – 65 .
فهرست كتابخانۀ مجلس شوراي ملّي (ج 6)، تأليف سعيد نفيسي، تهران، چاپخانۀ مجلس شوراي ملّي، 1344 خ.
فهرست نسخ خطّي قرآنهاي مترجم كتابخانۀ مركزي آستان قدس رضوي (ج 1)، تأليف محمّد آصف فكرت، مشهد، انتشارات كتابخانۀ مركزي آستان قدس رضوي، 1363 خ.
كارهاي استادانه (قرآننويسي تا قرن هشتم هجري قمري)، دكتر ناصر د. خليلي و ديويد جيمز، ترجمۀ پيام بهتاش، تهران، نشر كارنگ، 1380 خ.
معاني كتاب الله تعالي و تفسيره المنير (المجلّد الثّامن من ...؛ نسخهبرگردان دستنويس 209 بخش خزينۀ امانت كتابخانۀ موزۀ طوپقاپيسرايي، مورّخ 484 ق)، تصنيف ابونصر احمد بن محمّد بن حمدان بن محمّد حدادي، با مقدّمۀ سيّدمحمّد عمادي حائري، تهران، كتابخانه موزه و مركز اسناد مجلس شوراي اسلامي و كاخموزۀ طوپقاپيسرايي، 1390 خ.
نسخهشناخت، نگارش علي صفري آققلعه، تهران، مركز پژوهشي ميراث مكتوب، 1390 خ.
«نسخههاي خطّي نادر متعلّق به كتابخانۀ دانشگاه ليدن»، يوئپ لمير، ترجمۀ منوچهر پزشك، گزارش ميراث، پياپي 46 [مرداد و شهريور 1390 خ]، صص 59 - 69 .
هنر خطّ و تذهيب قرآني ، مارتين لينگز، ترجمۀ مهرداد قيّومي بيدهندي، تهران، انتشارات گرّوس، 1377 خ.
THE QURAN (Catalogue of an exhibition of Qurʼan manuscripts at the British Library 3 April-15 August 1976), Martin Lings & Yasin Hamid Safadi, London, 1976.
علی صفری آق قلعه
افزودن دیدگاه جدید