کتاب ابوالمفاخر بن ابوالعلا اصفهانی در اختیارات نجوم از قرن هفتم
میراث مکتوب - جواد بشری در شماره 63 و 64 میراث شهاب مقاله ای دربارۀ کتاب ابوالمفاخر بن ابوالعلا اصفهانی در اختیارات نجوم از قرن هفتم نوشته است. مشروح این مقاله در ذیل آمده است: کتاب ابوالمفاخر بن ابوالعلا اصفهانی در اختیارات نجوم از قرن هفتم/ جواد بشری نسخههای نفیس فارسی بسیاری در کتابخانه آیةالله العظمی مرعشی نجفی نگهداری میشود که از چند دهه قبل به همّت استاد دکتر سید محمود مرعشی برای این کتابخانه تهیّه شده است. این دستنویسها با اینکه در گزارش خریدهای جناب ایشان و نیز فهرستهای کتابخانه معرّفی گردیده، بعضاً کمتر مورد توجّه اهل فن بوده است. در طرح حاضر تلاش خواهیم کرد با نگارش مدخلهایی مفصّل و حتّی در مواردی در حدّ یک مقاله، نسخههای نفیس فارسی کتابخانه را به علاقهمندان معرّفی کنیم تا به این شکل، نوعی آگاهی جامعتر در مورد نفایس منحصر به فرد فارسی این بزرگترین کتابخانۀ کشور (از حیث دستنویسهای کهن و یگانه) برای علاقه مندان ایجاد شود. در پایان این طرح ـ که شاید سالیانی به طول انجامدـ این امید هست که مدخلهای نگاشته شده، به صورت کتابی مستقل عرضه شود. بیش از همه چیز، بایسته است از لطف جناب دکتر مرعشی که اجازۀ استفادۀ از منابع کتابخانه را دادند تشکّر شود. نسخۀ شمارۀ 11080 کتابخانه، در گزارش دکتر سید محمود مرعشی و گروه فهرستنگاران که در سال 1379 منتشر شد (فهرست نسخههای خطی کتابخانه بزرگ حضرت آیةالله العظمی مرعشی نجفی&، ج28: 120ـ121)، اختیارات کارها و حوائج ایّام نام گرفته است. این نام، عنوانی وضع شده و تازه است که بر اساس مباحث مطرح شده در کتاب برای آن در نظر گرفته شده است. بنابراین همین جا باید اعلام کنم که نام اصلی کتاب پیش رو، به دلیل افتادگی برگِ آغاز نسخه، بر ما پوشیده است. چنانکه در گزارش پیش گفته و فهرستِ کتابخانه به این مطلب اشاره شده، نسخۀ یگانۀ و وحیدِ این اثر در سدۀ هفتم کتابت شده است[1]. بنابراین زمان نگارش آن را باید به پیش از سدۀ هفتم هجری محدود کرد. دربارۀ اینکه ابتدای این محدوده چه تاریخی میتواند باشد، فعلاً نمیتوان نظری داد. زیرا با وجود سرنخهای تاریخیِ خوبی که مؤلّفِ اصفهانیِ کتاب در دیباچۀ اثر ـ که به صورت ناقص الاول در اختیار ماست ـ به دست میدهد، هیچ نکتۀ مفیدی که در این باره به کار بیاید نصیبمان نشد. در ادامه بیشتر راجع به این سرنخها صحبت خواهیم کرد.
نسخهشناسی دستنویس نسخۀ حاضر در قطع بیاضی به اندازة 13*8 است و 235 برگ دارد. برگشمار قدیمی روی اوراق به چشم میخورد که در تعیین مقدار افتادگیها، بسیار راهگشاست. البته چنانکه از ظاهرِ سالمِ نسخه بر میآید، افتادگیهای برگها نباید زیاد باشد. زیرا معمولاً نسخههایی که بسیار خوانده میشده و به حوادث مکرّر مبتلا میگشتهاند از سلامت ظاهری دور میشده و افتادگی اوراق گریبانشان را میگرفته است. برگشمار قدیم دستنویس که دست کم چند قرنی قدمت دارد، از عدد 2 آغاز میشود و به عدد 239 ختم میگردد. با این حساب احتمالاً فقط یک برگ آغاز اختیارات نجوم ابوالمفاخر اصفهانی، نسخه شمارۀ کتابخانۀ آیت الله العظمی مرعشی نجفی از آغاز دستنویس ساقط شده که لابد نام دقیق کتاب را روی خود داشته است. افتادگیهای میانیِ نسخه هم زیاد نیست. یکی از آنها، بر اساس برگشمار قدیم، افتادگیِ برگ 158 قدیم است که بین برگ 153 و 154 فعلی قرار داشته است. تفاوتِ چند عددیِ برگشمار قدیم و برگشمار جدید، بجز دو برگ افتاده مزبور، به آنجا باز میگردد که برگشمار جدید چند صفحهای را هم که بعدها به نسخه افزوده شده در بر میگیرد. تعدادِ سطرهای هر صفحه 13 سطر است که یقیناً با مِسطَر بدین نظم درآمده است. کاغذِ نسخه از جنسِ ضخیمِ نخودی مشهور به کاغذ شرقی است که در فهرست «خانبالغ» تشخیص داده شده است. جلدِ دستنویس نیز تازه و احتمالاً ساختۀ صحّافان کتابخانه است. نوع خط نسخه، نسخِ خوشخوان و کهنی است که در تصویر عرضه شده، نمونۀ آن را خواهید دید. جای عناوین و سرفصلها اغلب سفید و نانوشته است که احتمالاً بدین علّت بوده است که کاتب قصد داشته آنها را با رنگی دیگر (احتمالاً سرخ / شنگرف) کتابت کند؛ که البته موفّق نشده و ما را در تشخیص عناوین اصلی و فصل بندی اثر دچار عُسری عظیم کرده است. کاتبِ ناشناسِ اثر، مکرّراً کلماتی را که در سطر جا نگرفته، شکسته و نیمی از آن را به همان قلم و مرکّب در حاشیه نوشته است. علامتِ سه نقطه (که به صورت سه رأسِ مثلث در کنار هم قرار میگرفته) و نیز علامت شبیه به 5 با یک نقطه در میانِ آن، به ندرت در کتابت این دستنویس به کار رفته است (مثلاً در برگ 14ر هر دو مورد دیده میشود). همچنین از چند علامتِ دیگر در آن استفاده شده است، مانند: /> برای پُر کردنِ فضای خالی سطر مثلاً در برگهای 72پ، 199ر و 203ر؛ سه ویرگول به شکل سه رأسِ مثلّث مثلاً در برگ 82پ؛ علامتی شبیه برای پر کردن فضای خالی اطراف سطر مثلاً در برگ 161ر؛ (ویرگولِ تنها) در همان کاربرد قبلی و در همان برگ؛ «v» بالای مواردِ جا افتاده تا در حاشیه یا جایی دیگر آنها را اضافه کند. در کتابتِ برخی حروف نیز عادات و علائمی به چشم میخورد که میتوان به این موارد اشاره کرد: کتابت «ی» با دو نقطه داخل آن و یا دو نقطه زیرِ آن؛ نگارش سه نقطه زیر «س» مثلاً در برگ 126ر؛ قرار دادن «v» کوچک بالای برخی «س»ها مثلاً در برگهای 125پ و 126ر؛ کتابتِ «پ» با سه نقطه در برخی موارد و نه همه جا؛ کتابت «ذات» به صورت «ذاة»؛ و آوردنِ دم الفِ پایانی به سمتِ پایین[2]. نسخه جدولکشی ندارد و اصطلاحاً «مُجَدْوَل» نیست، جز در دو مورد که یکی برگ 136ر است با جدولی ساده و ابتدایی به شنگرف و دیگری برگ 169ر با جدول ناقص. قلم گرفتنِ کلماتِ زاید با رسمِ دو خط نازک و ریز روی آنها، از عادتهای دیگر این کاتب است که گاهی در نسخه دیده میشود. حاشیههای افزودهشده به نسخه در ادوار بعد اندک است. یکی از آنها حاشیۀ برگهای 175پ تا 179 راست که به نقل از «یعقوب بن علی القرشی المعروف بقصرانی»، در سدۀ نهم هجری کتابت شده و شامل مطالبی مرتبط با موضوع آن صفحات، به عربی است. این شخص از منجمّان سدۀ سوم هجری است و لابد کسی در قرن نهم، از آثار او نقل مطلب کرده است.[3]
کتاب شناسی در این بخش، علاوه بر عرضۀ اطلاعات کلّی راجع به موضوع کتاب و تقسیمبندی آن، اندکی از ارزش ها و ویژگی های زبانیِ آن را با عرضۀ نمونه هایی برجسته از نثر کهنِ فارسیِ آن به دست خواهیم داد. واقعیت آن است که کتاب حاضر که موضوع اصلی آن «احکام نجوم» است، یک دوره علم هیأت را برای رساندن خواننده به هدف غایی (تسلّط بر احکام نجوم و آگاهی از سعد و نحس ایّام) در خود جای داده است، و چنان نیست که نگارندة فاضل آن، از نویسندگانِ عوام در این فن باشد. او در دیباچۀ کتاب ـ که یک برگ از آغاز آن افتاده ـ دربارۀ تحصیلات علمی خود در نجوم و اینکه نزد یکی از زبدهترین و بزرگترین اساتیدِ فن کسب علم کرده سخن گفته است. متأسفانه نام استاد وی، امام افضل المتأخرین مهذّبالدین اعلمی ـ که از وی به عنوان «ابومعشرِ وقت» یاد میکند و او را صاحبِ «زیجِ رشید الفخری»، نگاشته شده به نام وزیرِ عراق ابوالفضل مسعود بن سلمه معرفی مینماید ـ در هیچ منبعِ عامی یافت نشد؛ مگر آن که در کتب ویژۀ نجوم، این نام و اطلاعات مربوط بدان بعدها به دست آید. انگیزۀ نگارش نویسنده، که از خود به «ابوالمفاخر بن ابوالعلا اصفهانی» نام میبرد، بالا بردن سطح دانشِ علاقهمندان در شاخۀ احکام نجوم، علی الخصوص اختیارات و حوائج ایّام است. زیرا معتقد است بیشتر دانشورانِ این رشته، به مطالعۀ کتبی بیاصول پرداخته و پراکندهگویی و خرافهنویسی پیشه کردهاند. ابوالمفاخر اصفهانی، پس از اتمامِ اثر، آن را به نامِ وزیری جوان و دانا موسوم به «محمّد بن مرحوم عبدالمجید» ـ که متأسفانه با جستجوی بسیار، او را هم نشناختیم ـ درآورده است. از یکی از لقبهای به کار رفته برای این وزیر، یعنی «نظام الثّانی»، بر میآید که او لابد سالها پس از عهد خواجه نظام الملک، وزیر سلجوقیان زیسته است. با این حساب شاید نگارش اثرِ حاضر، در قرن ششم یا دست کم در قرن هفتم (سدۀ کتابتِ دستنویسِ یگانة آن) انجام شده باشد. یکی دیگر از فواید و سرنخهای موجود در دیباچۀ کتاب، ذکر کتابخانۀ بزرگ و تخصّصیِ مهذّبالدین اعلمی، استاد ابوالمفاخر اصفهانی است که در وصف آن نوشته که بیشتر تصانیف مربوط به نجوم از عهد ارسطو تا زمان نگارش اثر، بالغ بر هزار و چهارصد پاره کتاب، اغلب در موضوع نجوم، در فهرست «کُتُب خانة» او ذکر شده است. برخی از این کتابها که نگارنده از آنها به عنوان برجسته ترینهای این فن نام میبرد عبارتند از: «مدخلِ سالار»، «فرهنگ هوش»، «کتاب رامش فیروز»، «کتاب مذاکرات شاذان بحر»[4] و «کتاب مغنی» از هرمسِ یونانی. مؤلّف در ادامه اعلام میکند که پنج سال در خدمتِ مهذّبالدین اعلمی کسب علم کرده و بعضی از آن کتابها را نزد او قرائت و مباحثه نموده است. اگر چه در نگاه نخست، یافت نشدنِ نام این مؤلف و استادش در منابع اندکی عجیب به نظر میرسد، با بررسی تاریخ نوپای ایرانشناسی و نسخهشناسی که در آن، منابعی که از آنها بیش از یک دستنویس وجود نداشته و ذکری نیز در کتب تراجم و تاریخی ندارند کم نیست، ماجرا طبیعیتر جلوه میکند. اینکه عینِ دیباچۀ کتاب و اطّلاعات موجود در آن:
<...> فصل بندی کتاب
چنانکه در بخش «نسخهشناسی» گذشت، فصلبندی کتاب به دلیل نانوشته ماندنِ سرفصلها و عناوین ـ که بنا بوده با قرمز یا رنگی دیگر استنساخ شود، ولی نشدهـ آن چنان که مطلوب است، روشن نیست. اگر چه بر اساس تصریحهای مؤلّف در سطور پایانی برخی بخشها، میتوان نمایی کلّی از این دستهبندی به دست آورد. اینکه این تصریحها و سرنخها، به صورتِ خام به دست داده میشود تا در صورت یافته شدن نسخۀ دیگری از اثر، امکانِ مقایسه وجود داشته باشد:
ـ در برگ 4ر بخشی آغاز میشود ـ از برگ 8پ بخشی است «در هیأت و بعضی از اجرام بسیطه و صفت آن>. این بخش احتمالاً تا برگ 27پ ادامه دارد، زیرا در آن جا میخوانیم: «این است حال زمین که یاد کردیم بعونالله و حسن توفیقه».
ـ از برگ 28ر تا 36پ نیز گویا شامل کلیاتی است در هندسه شامل مباحثی در نقطه و دایره و نیز درجهبندی کروی زمین و فلک. در برگ 36پ گوید: «چون این تقدّمها [= مقدّمهها] بیان کرده شذ خواستم که از قول علماء اهل تنجّم که ایشان در عالم علوی سخن گفتهاند و آنج حقیقت این علم است بازنمایم تا سخن قریب شود». در همین قسمت (از این برگ به بعد)، هدف از آموختن این مقدمات را آموختن علم احکام نجوم دانسته است.
ـ در برگهای 39پ تا 48ر، در شناختن احوال زمینی است که پنج مرتبه دارد: شناختن قانون احکام، شناختن دلایل عالم، شناختن دلایل موالید، شناختن دلایل مسایل، شناختن دلایل اختیارات.
ـ از برگ 48ر احتمالاً در شرایط استخراج احکام است.
ـ از برگ 50ر، چهار فصل است در باب احکام و جواب و سؤال.
ـ از برگ 57پ «در آنک تأثیر بر چه وجه میکند».
ـ در برگ 68ر گوید: «چون این مقدمه تقریر شذ با سرِ سخن آییم که علم احکام چیست».
ـ از برگ 69پ در صفتِ ستارگانِ سیّاره است، یکی صفاتِ مزاجِ ایشان و دیگر صفات تمزیج ایشان.
ـ از برگ 72ر در نسبت کواکب.
ـ از برگ 77پ در حرکت ستاره.
ـ برگ 81پ عنوان دارد: «جملة پنجم در صفت و نسبت بهری از کواکبِ سیّاره».
ـ برگ 99: سه اصلی که بناء احکم نجوم بر آن استوار است: اول، شناختن آن یک مزاج که از تمزیج کواکب حاصل آیذ؛ دوم: بیان تأثیر آن مزاج مؤثر درین اسباب متأثّر؛ سوم (؟).
ـ برگ 118ر: احکام عالم آنست که کارهاء عالم سفلی سه نوع است: یکی عظیم قدر و مدید مدت...، و قصیر مدت... و میانه قدر و میانه مدت.
ـ برگ 121ر: ادوار الوف.
ـ برگ 127: کواکب قرانات.
ـ برگ 138پ: در کسوف و خسوف.
ـ برگ 142ر: در حادثات زمین و آسمان و مزاج کواکب.
ـ از برگ 152 به بعد گویا مقالتی دیگر آغاز میشود که آنچه نوشته شده از عنوانِ آن، چنین است: «... و شناختنِ روزهای سعد و نحس در کارها و حوایج ایام». از آنجا که غرض اصلی از نگارش این کتاب، مطالب مطرح شده در این فصل بوده، ریز عنوانهای بعد از این برگ را یکجا و در کنار هم نقل میکنم. عناوینی که خواهد آمد، بعضاً به قلم ریز و متفاوت از قلمِ اصلی کاتب، در حاشیه و یا محلّ خالی عنوانها نوشته شده است. و اینک عناوین مزبور: در انواع سعادت کواکب (164)، در طالع (168)، چیزهاء کی دلالت بر عاقبت کار دارد (170)، در ابتدا کردن کارها (170پ)، در شهادات کواکب (171پ)؛ [در اختیارات امور] که برخی از عناوینش چنین است: در سفر کردن و اختیار سفر (174ر)، در معالجة امراض (175پ)، داروی مُسهل خوردن (177ر)، دارویی که علة از سر و چشم ببرد (178ر)، موی ستردن و سر تراشیدن (179ر)، نوره بکار بردن (179ر)، ناخن چیدن (179پ)، اختیار آهن به اندام فرو بردن (179پ)، اختیار حجامت کردن (180پ)، اختیار ختنه کردن (180پ)، اختیار حقنه کردن (181ر)، اختیار جامه بریدن و پوشیدن (182ر)، بنده و کنیز بیع و شرا نمودن (182پ)، معامله نمودن (183ر)، اختیار شرکة کردن (183پ)، حاجت خواستن (184پ)، اختیار وام خواستن (184پ)، اختیار وام کردن (185ر)، دخول بیت و بلد (187پ)، حاجت خواستن از ملوک (188پ)، اختیار درخت نشاندن (189ر)، اختیار تزویج و نکاح کردن (189پ)، اختیار کشت و زرع (193ر)، اختیار اجاره دادن زمین (193ر)، اختیار وقت خوردنیها (193پ)، بنا نهادن و بنیاد اوکندن (197ر)، بنده خریدن (199پ)، طلبِ گریخته کردن (200پ)، آزاد کردن بنده (206ر)، اختیار جلوس بر تخت ملک و حکم (209پ)، در اصلاحِ خصمان (211ر)، اختیار در طلب صلح کردن (213ر)، اختیار گوی باختن (213ر)، در صید کردن مرغان آبی در دریا (214ر)، به تماشا رفتن بر خشکی (214پ)، به تماشای آب رفتن (215ر)، صید کردن (216ر)، صید کردن در دریا (217ر)، تعلیم فقه و امور دینی (217پ)، رسول فرستادن (218ر)، تعلیم سباحت کردن (218پ)، وصیتنامة بیمار نوشتن (219ر)، ستور خریدن (220ر)، تعلیم سگ شکاری (220پ)، در اختیار شیر داذنِ کوذک [و] در اختیار کوذک از شیر بازگرفتن (221ر)، اختیار در دعوت و مهمانی کردن (221پ)، اختیار در پیش زن شذن (221پ)، وقت نهادن شراب (223پ)، شراب خوردن (224ر)، نرد و شطرنج بازی کردن (224پ)، تعلیم علم موسیقی (225پ)، در طلب روزی رفتن (226ر)، اختیار دعا کردن (234ر)[9].
با توجّة به قرائن ناچیزی که راجع به دستهبندی اصلی کتاب از خلال اشارات مؤلف به دست میآید، چنین برداشت میشود که او فصول کتابش را با این سرعنوانها تدوین کرده است: «مقدمه = تقدّم»، «مرتبه» (چنانکه در برگ 39 به بعد دیده شد و گویا شاخههای ریزتر را نامیده است)، «فصل» (مثلاً در برگ 50ر وجود داشت)، «مقالت» (که گویا دستهبندی عمدۀ کتاب بر آن بنا شده بوده، چنانکه جایی در برگ 62ر گوید: «آنست که در فصل سیم از مقالت اول بیان کردیم که ارادت خذا قدیمست بیتجدد و تبدّل، و کاینات و فاسدات متجدّد و متبدّلاند»)، و حتیّ شاید «کتاب» (برگ 47ر) که این مورد اخیر اندکی مشکوک است[10].
نقل مطلب از بزرگان علم نجوم: نگارش کتابِ ابوالمفاخر اصفهانی، بر آثار علمی و غیرعامیانة نجوم استوار است. نگاهی به منطق و دستهبندی اثر، و نیز تسلّط مؤلف بر موضوع، این مطلب را اثبات میکند. وی بعضاً از برخی منابع و صاحب نظران نجوم نقل قول مستقیم هم میکند که نشانگر دسترسی وی به آثارِ ایشان است؛ هر چند اشارۀ صریح او به استفاده از محضر استادش مهذبالدین اعلمی و کتابخانة بینظیر او در مقدمه، حاجتی به ایراد شاهد قویتر باقی نمیگذارد.
ـ از ابومعشر بلخی (یک جا به اشتباهِ کاتب «ابومحشر، در برگ 37ر) مکرّر نقل و ذکر مستقیم هست، مثلاً: «و استاد ابومعشر بلخی میگویذ که حکم هیأت افلاک و حرکات کواکب و کمیت و کیفیت آن، آن را علم اول گویند و علم احکام ثمرة علم اول است و آن کس کی علم اول دانذ و علم دوم [= احکام] نداند همچنان باشد که عطاری بوَذ که پیشِ او عقاقیر بسیار بوَذ و معجونهاء مرکب و داروها مفرده همه را نام دانذ ولیکن نداند کی هر یک بکذام بیماری بکار آیذ و در کدام علاج شایذ...» (37ر). همچنین در جایی دیگر از کتاب اولوفِ او نامی برده شده: «ادوار الوف اصیلست از اصول ملتها قدیم کی خداوندان ملتها وضع کردند خاصه هندوان برای شناخت عوام ابتدا و انتها عالم. و بر آن احکام بنا کردند بر طریق علم نجوم چنانکه اوایل در کتابهاء قدیم ذکر آن بردهاند و ابومعشر بلخی ذکرها را در کتاب خود جمع کرده است و نام کتاب اولوف نهاده است> (121ر). از کتاب قراناتِ او نیز نقلی جالب توجّه شده است: «پس بدین دو سبب قِران نخستین در سرطان اثری عظیم است چنانکه ما به حسِ بصر بدیذیم در تبدّلِ دُوَلها، چنانک در تبدّل دولت پارس بوذ به دولت عرب، از قول حکماء اسلام خاصه ابومعشر در کتاب قرانات آورده است کی پیش از سالِ هجرت به سه ماه و هفت روز سال عالم نو شد و طالع سال عالم روز یکشنبه سیم ماه رمضان بوذ و در وقت نو شذن سال قِرانِ نخستین بوذ در برج سرطان بدین شکل و این قِران بسبب برافتادن دولت پارس بوذ و بالا گرفتن دولت عرب» (135پ). از او در برگهای 50پ و 214ر نیز نام برده شده است.
ـ اشارتی به کتابهای اهل بابل: «و این تشبیهات [راجع به تمزیج کواکب] از اسرار اهل بابل است چنانک در کتب ایشان مسطور است و حکماء بابل به رمز و اشارت و تشبیهات احکام مذکور و مشهور[ند] از برای آنک علمِ احکام اهل بابل راست» (102پ ـ 103ر).
ـ ذکر کتاب بیدپاء، حکیم مشهور هندوستان که به صورت «بیداء> نوشته شده و به گمانم خطای کاتب باشد: «و معتمد قولها قول هند است در کتاب بیداء هند» (121پ).
ـ نقلی از «الیس» حکیم که گویا تحریف نامی یونانی باشد: (170پ).
ـ از محمّد ایوب طبری دو نقل به چشم آمد که یکی در برگ 179پ و 180پ است و دیگری نقل زیر: «محمّد ایوب طبری گویذ بایذ که ماه در حمل باشذ میان دوازده تا بیست درجه، و بطلیموس میگویذ ماه بایذ کی برجهاء آتشی بوَذ بشرط آنک مسعود بوَذ به زهره» (178ر ـ 178پ).
ـ به رسالۀ اسحاق کندی اشارهای شده است: «اختیار دعا کردن: اسحق کندی و دیگر حکما درین باب بسیار گفتهاند و آنج حاصل است در آن رسالت آورده است میبیاریم، بعد از آنج حکما گفتهاند بگوییم». (234ر).
ـ از یعقوب قصرانی نیز ـ که ذکر او پیش از این در بحث حواشی نسخه گذشت ـ مطالبی نقل شده است. جایی گوید: «و یعقوب قصرانی از ماشاالله روایت میکنذ کی درین اختیار و در جمله اختیار در شهر رفتن را باید کی طالع برج ثابت باشذ...» (228پ ـ 229ر).
برخی نمونههای کهن از واژگان و ضبطها: در اینکه کتابتِ «گ» با یک سرکش و «چ» و «پ» اغلب با یک نقطه است، این نسخه با نسخههای کهن فارسی ویژگیای مشترک دارد. «د» هایی که پیش از آنها مصوّت آمده است بعضاً به صورت «ذ» کتابت شدهاند. اینها همه ویژگیهای رعایت شده توسّط کاتب است، و نه مؤلف؛ زیرا نسخه به خطّ اصل (مؤلف) نیست. کاتب چند کلمهای را هم مشکول کتابت کرده که ثبت نمونههایی از آن، میتواند به تعیین محدودۀ جغرافیایی کتابت توسّط زبان شناسان کمک کند. «سَردسیر» یک جا با ضمّ حرف نخست و به صورت «سُردسیر» کتابت شده است (برگ 117ر). بِرکهها نیز جایی به صورت «بُرکَها» دیده میشود (برگ 156ر). نمونههای کهن واژگانی و دستوری دیگر را من با تسامح، در شمار خصایص زبان مؤلف میآورم که برخی از آنها عبارتند از:
ـ «دوانزده» اغلب به این صورت (13پ، 14ر، 16ر، 17ر، 22پ، 23ر، 128ر)، و بعضاً به صورت امروزیِ آن (یعنی «دوازده») (72پ سطر اول و 129پ) نگاشته شده است. سایر اعداد، مثلاً سیزده به همین صورت امروزی دیده میشود.
ـ «بِذان» یک جا به تخفیف و با حذف «الف» و به شکل «بِذَن» نوشته شده است (1ر).
ـ «از انجا» نیز نمونه دیگری است که با تخفیف و اسقاط «الف» به چشم میخورد: «ازنجا» (17پ سطر آخر).
ـ «زاستر» (= زان سوتر): «زاستر شوند؛ آن بوذ که ارتفاع و عرض آنجایگاه مقدار هفتاد و سه درج باشد...» (34پ).
ـ «کاهن» را به «فال گوء» ترجمه کرده است (41ر و 41پ).
ـ «بادید آمدن» مکرّر دیده میشود.
ـ «شاخ» به معنی «شاخة» درخت (58ر).
ـ «دشخوار» (152ر).
ـ «دشمنانگی» چند بار، با نقطه و بینقطه آمده که نمونۀ آن نقل خواهد شد (92پ ـ 93پ).
ـ «خان و مان»: «و بر پشت این دریا [بحیرة بطالع] شهری هست بر پشت کشتیها ساخته که او را بطیحه خوانند و درو خان و مان و سَراها و دکانها و کوشکها و بازارها ساخته و بر پشت این دریا گیاهای سبز رسته است خُرد...» (25ر).
ـ عبارت «از آنجا دَرَ است» به معنی از آنجا آغاز میشود چند بار به کار رفته است: «اقلیم سیّم از انتها آخر اقلیم دوم دَرَست و ازنجا دَرَست که...» (17پ)، «و ابتدای این اقلیم از آنجا دَرَست که...» (19ر).
نمونه نثر کهن کتاب: در این بخش پایانی، چند فقره از متن کتاب را برای به دست دادن نمونۀ نثر و اطلاعات آن نقل میکنیم.
ـ «و دانستنِ آنک زمین شکلِ گوی دارذ و افلاک نیز گوی شکلست و گِردِ زمین درآمده است و فلک اعلی گردیذه است بنفسِ خویش و دیگر فلکها و کواکب را کی در فلکهاست میگرداند گِرد بر گِردِ زمین...» (11پ).
ـ «جملة زمین چهار ربعست، دو زیر در جنوب و دو زِبَر سوی شمال؛ و ربع بالایین شمال کی ما بر وی ساکنیم او را رُبعِ مسکون خوانند، از برای آنک آباذانی و نبات و حیوان بر اوست. و از آن سه ربعِ باقی ما را هیچ آگاهی نیست... و در هیچ روزگار کس بدان سه ربع نرسیذهاند و آگاهی نداذهاند، از بهر آنک در میان ما و جنوب دریاهاء عظیم و جوشان و باذهاء سَمومِ کُشنده و سوزنده در میانست> (15ر ـ 15پ).
ـ «میان این سرما و گرما و خرابی اعتدالست از مغرب بمشرق از روی عمارت و آبادانی، و نبات و حیوان و مردمند، بر سه قسمت: سیاهاناند و سبیذاناند و مولداناند. از مغرب تا بمشرق هرج بذان دو قسمتِ گرما نزدیکاند سیاهاناند و بر شش کشوراند: بربریاند و حبشیاند و زنگی و سند و هند و کشمیر. و آنک سبیذاناند نزدیک بذان جاء سرماء صعب. و اقصاء شمال هم بر شش کشوراند: صقلابست و روس است و خزرست و ترکست و یاجوج و مأجوج است. و آنک مولداناند از مشرق تا بمغرب در میان این سیاهان و سبیذاناند و هم بر شش جنساند: ایرانند و یونانست و تورانست و رومست و جین و ماجین است» (16پ).
ـ ذکر خلیج پارس (عیناً با سه نقطۀ «پ»): «اول از دریاهاء بزرگ که او را بحر خوانند نخستین دریاء محیط است که آغاز کند از سوی مشرق و از حدّ جین بگذرد بر اقصاء هندوستان و پارس و کرمان و عمان و صنعا و یمن تا زمینِ حبشه بکشذ. و درازیِ این دریا از جهت مشرق تا حدّ حبشه هفت هزار میل برآیذ و پهناش دو هزار و هفتصد میل باشذ وز جمله این پهنا هزار و هفتصد میل ازان سوء خط استوا بر رفته است و هزار میل ازین سو آمذه است که آبادانیست و بر زمین حبشه دو شاخ از وی برخیزد یکی را خلیج بربری گویند و درازایش پانصد میل و پهناء طریق او سه میل و شاخی دیگر بدیگر رود و او را دریای قلزم خوانند و خلیج حبش و درازاش هزار و چهارصذ میل و پهناش در اصل هفتصد میل و طریقش دویست میل. و شاخی دیگر هم ازین دریای بزرگ برخیزد که او را خلیج پارس خوانند یا[11] خلیج بصره و درازای او هزار و چهارصذ میلست و پهناش در طریقت صذ و پنجاه میل. و میانِ این خلیج پارس و خلیج حبش که قلزم است حجاز و یمن و مکه و طایف و شهرهاء عرب و بادیه چون جزیرهای[12] باشد از سه جهت دریا و یک جهت خشکی، هزار و پانصد میلست و او را جزیرة العرب گویند...» (20پ ـ 21پ).
ـ نمونهای از ترجمۀ آیات قرآن، به شیوۀ امانتدارانه: «ما اشهدتم خلق السموات و الارض لأنفسهم. تفسیر آیت اینست که حاضر نکردم منک [= من که] خدام عزّ و جلّ ایشانرا برای آفرینش آسمانها و زمین و نه نیز برای آفرینش تنها ایشان را» (41ر).
ـ تمثیل شهر کوران و پیل را ـ که سنایی و دیگران نیز به کار بردهاند ـ زمانی میآورد که میخواهد مثال بزند که هیچ گاه انسانها به کُنه علمی نمیرسند: «... چون به کنه علمی نرسند مثل نابیناآن است بنظرتِ پیلی روند. بذان سبب که کنه هر علم کهست [13] کس نداند مگر خداء تعالی و چون نابیناآن بنظرت پیل روند نظرتِ پیل بدست کنند چون دست یکی بخرطوم وی رسذ گویذ پیل چون مشکیست پُرباذ و چون دست دیگری باشک[14] وی رسد گوید چون ستون سنگیست و چون دست کسی بگوش وی رسذ گویذ که باذبیزنست و چون دست چهارم بپشت وی رسد گوید چون کوهیست و چون دست پنجم بدُم وی رسد گویذ چون ماریست. هر کس آن گویذ که دریابذ و چون گفتِ هر یک بر خلاف دیگری باشذ مخالفت لازم آیذ و چون نزد هر یک گفتِ وی[15] بحق باشذ خود را مُحِقّ شناسذ و مخالف را مُبطل، اگر چه همه بر حق باشد» (43پ ـ 44ر).
ـ «صداقت و عداو ت دو نوعست یکی اصلی و دیگر عارضی، و در نوع اصلی سه قولست: اوّل قول هندست بذاب سبب کی هند را در صداقت و عداوتِ کواکب اعتقادی عظیمست و قوۀ و ضعفِ آن را بمنزلتِ قوت و ضعفِ بیت و شرف و وبال و هبوط دارند و مذهب ایشان بر آن وجهست که درین جدول نگاشته است؛ و دوم قول رومست چنانک میگویند دشمنانگی[16] زحل با ماه و آفتابست، و دشمنانگی مشتری با مریخ و عطارد، و دشمنانگی مریخ با زهره و مشتریست، و دشمنانگی آفتاب با زحل، و دشمنانگی زهره با مریخ، و دشمنانگی عطارد با مشتری و زهره، و دشمنانگی ماه با زحل. و دشمنانگی را مصاکت [ظ: مضادت] خوانند. اما قولِ هند اینست کی درین جدول است [جدولی در این موضع نسخه نیست]؛ و سلیم قولِ اهل قیاس است...» (92پ ـ 93پ).
ـ انجام کتاب: «... خاصه کی دعا برای آخرت باشذ و برای کارهاء دینی و اگر میسّر نشوذ که مشتری با راس بوَذ در وسط السّما خذاوندِ طالع بایذ که سیم بوَذ از نحوس و ماه متّصل بوَذ بسعود و آن بوقتِ همچنین ساعتها سعود. والله اعلم و احکم بالصواب> (235پ).
اختیارات نجوم ابوالمفاخر اصفهانی، برگ 92پ، نسخه شماره «11080» کتابخانۀ آیت الله العظمی مرعشی نجفی
منابع
ـ الآثار الباقیة عن القرون الخالیة، ابوریحان محمّد بن احمد البیرونی، تحقیق و تعلیق پرویز اذکائی، تهران، میراث مکتوب، چاپ اول، 1380.
ـ «ابومعشر بلخی»، ابوالحسن دیانت، دائرةالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، 1373، ج6: 271ـ275.
ـ «پژوهش برخی از واژهها در زبان تاجیکی و متون کهن»، مسعود قاسمی، نامه پژوهشگاه، شهر دوشنبه [تاجیکستان]، سال سوم، بهار 1382:... ـ ... .
ـ تاریخ الحکماء، ابن القفطی، لایپزیگ، 1903م.
ـ تاریخ نجوم اسلامی، ترجمه کتاب علم الفلک تاریخه عند العرب فی القرون الوسطی، خلاصه سخنرانیهای دانشمند خاورشناس کرلو الفونسو نلّینو، ترجمه احمد آرام، [تهران]، کانون نشر و پژوهشهای اسلامی، 1349 (تاریخ مقدمه).
ـ التراث العربی المخطوط فی مکتبات ایران العامة، السید أحمد الحسینی، قم، دلیل ما، الطبعة الاولی، 1388، ج11.
ـ عیون الانباء فی طبقات الاطباء، موفقالدین ابیالعباس احمد بن القاسم بن خلیفة بن یونس السعدی الخزرجی المعروف بابن أبیأصیبعة، تحقیق و دراسته د. عامر النجار، الهیئة المصریة العامة للکتاب، 2001م، ج2.
ـ فهرست نسخههای خطّی کتابخانة بزرگ حضرت آیةالله العظمی مرعشی نجفی&، سید محمود مرعشی نجفی و گروه فهرستنگاران کتابخانة، قم، کتابخانه بزرگ آیتالله العظمی مرعشی نجفی&، چاپ اوّل، 1379، ج28.
ـ فهرستوارۀ دستنوشتهای ایران (دنا)، به کوشش مصطفی درایتی، تهران، کتابخانه موزه و مرکز اسناد مجلس شورای اسلامی، 1389، ج9.
ـ کتاب الفهرست، لابی الفرج محمّد بن اسحاق الندیم، قابله علی اصوله و علّق علیه و قدّم له الدکتور أیمن فؤاد سیّد، لندن، مؤسسة الفرقان للتراث الاسلامی، 1430ق/2009م، المجلّد الثانی 1 (2/1).
ـ گاه شماری در ایران قدیم، حسن تقیزاده، باهتمام کتابخانة طهران، 1316.
ـ معجم التاریخ التراث الاسلامی فی مکتبات العالم (المخطوطات و المطبوعات)، علی الرضا قره بلوط ـ احمد طوران قره بلوط، قیصری ـ ترکیا، دارالعقبه، بیتا، ج5.
- A Hand–list of the Muhammadan Manuscripts in the Library of the University of Cambridge, including all those written in the Arabic character, by Edward G. Browne, Cambridge, at the University press, 1909.
اختیارات نجوم ابوالمفاخر اصفهانی، برگ 20پ، نسخه شماره «11080»
اختیارات نجوم ابوالمفاخر اصفهانی، برگ 21ر، نسخه شماره «11080»
1. در اینکه زمان دقیقِ کتابتِ دستویس «اوایل سدة هفتم هجری» باشد، با نظر عرضه شده در فهرست موافق نیستم. ولی کتابتِ آن در نیمة دوم سدة هفتم، بر اساس قرائن خط و کاغذ، قطعی و مسلّم است.
1. نمونههایی از این سنّت را در «پابرگ 6» چاپ شده در مجله آینه پژوهش به دست دادهام.
2. او ابویوسف یعقوب بن علی قرشی قصرانی نام دارد و از منجّمان مشهور سدة سوم است تقیزاده او را از اهالی روستای قصرانِ شمیران در شمال طهران میداند و کتابش موسوم به المسائل را نگاشتة 275ق معرفی میکند (گاهشماری در ایران قدیم: 312). او به نسخهای از کتاب قصرانی، کتابت شده در سدة هفتم هجری که در ایندین آفیس (Indian Of fice) نگهداری میشود مراجعه کرده و شرح کامل جلوس انوشیروان و زایجة آن را بر اساس آن و منابع دیگر مورد بررسی قرار داده است (همان: 312 و 317). مأخذ اطلاع تقیزاده دربارة زادگاه این دانشمند، کتاب قفطی است.
قفطی ذیل مدخل «قصرانی» راجع به او مینویسد (نقل به ترجمه): و یا 1. شاذانِ بحر یا شاذان بن بحر، از شاگردانِ ابومعشر بلخی (272ق) است که سخنان و نظراتِ استادش را در کتابی موسوم به اسرار علم النجوم یا مذاکرات شاذان بن بحر گردآورده است («ابومعشر بلخی»: 273). از این اثر دو نسخة خطّی باقی است که یکی در دانشگاه کمبریج و دیگری در کتابخانة اسماعیل صائبِ ترکیه نگهداری میشود. از نسخة اخیر، عکسی در مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی موجود است که مورد استفادة ابوالحسن دیانت قرار گرفته است. او با مطالعۀ این نسخه اعلام کرده که در جایی از آن، شاذان با ابومعشر به مناقشه پرداخته وÅ Ãدر جایی دیگر او را متهم کرده که حکم خود را نه از راه تنجیم، بلکه از روی شواهد عادی صادر کرده و بر این اساس استادش را شیّاد خوانده است (همان: 272 و 274). تقیزاده نسخۀ کمبریج از این اثر را مورد استفاده و بهرهبرداری قرار داده و صاحب اثر را «ابوسعید بن شاذان بن بحر» نامیده است (گاهشماری در ایران قدیم: 288). به نظر میرسد «بن» نخست که قبل از «شاذان» توسط تقیزاده ثبت شده زاید باشد، زیرا نه تنها این «بن» در نسخه کمبریج که براون آن را توصیف کرده نیامده است، سایر منابع نیز آن را ثبت نکردهاند.
بیرونی از نمونهای از معارضات و مباحثات درگرفته بین «ابوسعید شاذان» و ابومعشر که در کتاب مذاکرته بالاسرار (یعنی مذاکرة ابومعشر به اسرارِ نجوم) ثبت شده نقل مطلب کرده است (الاثار الباقیة عن القرون الخالیة: 90ـ91). جالب است که زاخائو (مصحّح چاپ نخستِ کتاب) و اذکائی، هیچ یک اطلاعی راجع به او و نسخههای این کتابش به دست نیاوردهاند (همان: 525). ابن ابیأصیبعه (668ق) از کتاب «المذکرات» (چنین است بدون «الف» پس از «ذ») اثر شاذان، نقلی از ابومعشر راجع به چهار مترجم برجستة جهانِ اسلام کرده است (عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ج2: 174). در فهرست مختصر نسخههای خطّی اسلامی در کتابخانۀ دانشگاه کمبریج که ادوارد براون آن را نگاشته، در معرفی نسخۀ کتاب شاذان چنین آمده است (نقل به ترجمه): «مذاکرات فی علم النجوم ـ از ابومعشر بلخی (272ق) و پاسخهای او به سؤالات ابوسعید شاذان، با سر آغازِ: «اما بعد، فهذه مذاکرات ابومعشر فی اسرار علم النجوم و سؤال ابیسعید شاذان بن بحر عن ابیمعشر و جوابات ابیمعشر له بما اجابه، قال شادان سمعت ابامعشر یقول الخ...». برگهای 1ـ99 از مجموعهای 149برگی، در قطع 27*5/18 سم و 21 سطر، نسخ خوش در بخش نخست که هر چه A Hand – list of the Mohammadan Manuscripts in the Library of University of Cambridge: 200-201)
1. اصل: اراطیس [کذا].
1. اصل: بکدشت (که شاید نشانگر صورت کهنِ این فعل، «گدشتن» باشد).
2. ظ: فایده.
3. از (مکرّر نوشته شده).
1. بسیاری از این عناوینی که به خطّ ریز و با قلمی متفاوت نوشته شده، قدیمی است. البته نمیتوانم ادعا کنم که قدمت آنها به عصرِ کتابتِ متن باز میگردد ولی به هر حال کهنتر از سدۀ نهم میتواند باشد.
1. در این برگ میخوانیم: «و این جواب از قول بطلیموس است در دو کلمه از کلمات ثمره... [یک کلمه نانوشته] الی آخرها و دیگر آنک میگویذ... [کلمهای دیگر نانوشته] الی آخرها چنانک میان هر یک در کتاب نابع الثمره آوردهایم». این احتمال نیز هست که عنوان مزبور، نام اثری از وی باشد.
1. در اصل، این کلمه بدون نقطه است.
2. اصل: جزیرة.
1. = که هست.
2. «اشک» که در این متن به کار رفته از واژگان کمیاب فارسی کهن و به معنیِ دندان نیش یا «نابِ» عربی است. طبق تحقیق دکتر مسعود قاسمی، این واژه که به صورت نیز مثلاً در دیوان ناصر خسرو به کار رفته، از فرهنگنامههای فارسی جا افتاده است. او ضمن ثبت این واژه به عنوان یکی از لغات زندة زبان تاجیکی، شواهد آن را در متون قدیم فارسی مانند ترجمة السواد الاعظم، تاریخ گردیزی و ترجمة احیاء العلوم نشان داده است («پژوهشی برخی از واژهها در زبان تاجیکی و متون کهن»: 24ـ25). گویا واژۀ مزبور در متن ما به معنی عاج / دندان نیشِ فیل به کار رفته است.
3. یعنی گفتِ خودش.
1. این کلمه در این بند اغلب بدون نقطة حرف قبل از «گ» ضبط شده که باتوجه به دو موردی که نقطه داشت، سایر موارد را هم نقطه دادیم. در این خصوص نسخههای کهن ضبطهای متعددی عرضه کردهاند و مرحوم مجتبی مینوی را مقالتی ویژه در این باره است در مجله یغما، سال 8، شمارۀ 4: 177ـ180؛ نیز رک کلیله و دمنه به تصحیح مینوی: 127.
افزودن دیدگاه جدید