نامه تاریخی استاد فقید دانشگاه تبریز به مرحوم دکتر انزابی نژاد دربارِۀ علامه حسن قاضی طباطبایی
ميراث مكتوب - آنچه در ادامه مطالعه مي كنيد يادداشت محمد طاهري خسروشاهي، پژوهشگر است كه همزمان با هفتمين روز درگذشت دكتر رضا انزابي نژاد براي انتشار در اختيار مركز پژوهشی میراث مکتوب قرار داده شده است. از شواهد و قرائن چنین پیداست که مرحوم دکتر رضا انزابی نژاد در میان استادان خود در گروه ادبیات دانشکده قدیمی دانشگاه تبریز، به استاد فقید علامه حسن قاضی طباطبایی(1295-1364) علاقه ویژه ای داشته است. مرحوم انزابی نژاد در مقدمۀ تصحیح «ثمارالقلوب » ثعالبی نیشابوری می نویسد:«...اما اندیشه ترجمه «ثمارالقلوب » در دوره فوق لیسانس (تبریز 1350) پای درسِ شوق انگیز زنده یاد استاد حسن قاضی طباطبایی در دلِ من افتاد. مراجعات مکرّر در سال های پس از آن، و این که همواره با دستِ پر،از این گلگشت برمی گشتم و این کلام قاطع با آن لهجۀ ترکانه و صمیمیِ استادم که: «آقااین کتاب باید ترجمه بشود!» سبب شد که تخم آن اندیشه جوانه بزند» (مقدمه ثمارالقلوب : نوزده). مرحوم دکترانزابی نژاد در پی درگذشت استاد فقید حسن قاضی در 18 اسفند 64، در مجلۀ آینده (سال 12 شماره 6-4 تیر و شهریور 65)یادداشتی در رثای استاد با عنوان «درگذشت حسن قاضی» نوشت که بازتاب گسترده ای در میان استادان ادبیات آن زمان و به ویژه شاگردان مرحوم استاد قاضی طباطبایی داشت (افادات شفاهی دکتررشیدعیوضی ودکتر سعید قره بگلو). یکی از موارد این بازتاب ها،از قلم استاد فقید دانشکدۀ ادبیات دانشگاه تبریز، مرحوم دکتر مهدی روشن ضمیر و در کتاب «یاد یاران» جاری شد. دکتر روشن ضمیر اگرچه استاد گروه فرانسه بود، لکن در وادی ادبیات فارسی چیزی کم از استادان کهن این رشته نداشت. كتاب هاي مولاناوشهریار، یادیاران، ترجمه فردوسی و حماسه ملی(هانری ماسه)از جمله کارهای ادبی اوست.او از یاران نزدیک مرحوم استاد شهریار و از ارادتمندان مرحوم دکتر منوچهر مرتضوی بود. باری این روانشاد در کتاب ارزشمند «یاد یاران»اقدام به بازنشر یادداشت مرحوم دکتر انزابی نژاد دربارۀ علامۀ فقیدحسن قاضی طباطبایی کرد و در ذیل آن نوشت: «این نوشته از استاد جوان و کوشا آقای رضا انزابی نژاد است که در مجله آینده به چاپ رسیده و در من تأثیر بسزا کرد. با کسب اجازه از ایشان، در اینجا (کتاب یاد یاران) تجدید چاپ می شود. به ویژه از نظر توصیف ظاهری که متأسفانه در ادبیات ما فراوان نیست، شایان توجه می باشد» (یاد یاران: 106). مرحوم استاد روشن ضمیر افزون بر این یادداشت در ذیل مقاله، نامه ای نیز به استادرضاانزابی نژاد «آن استاد جوان و کوشا» که اینک در جوار رحمت حق آرمیده است نوشت و نثر او را ستود. با درود به روان جملۀ درگذشتگان، عین نامه مرحوم دکتر روشن ضمیر خطاب به مرحوم دکتر انزابی نژاد را که در مهر ماه 1365 نوشته شده است، می آورم. نظیر خویش بنگذاشتند و بگذشتند خدای عزّوجل جمله را بیامرزاد
استاد محترم آقاي دكتر رضا انزابينژاد دوست عزيز، نميدانم نويسندگي شما را بستايم يا وفاداري و حق شناسي شما را... ترديدي نيست كه جنابعالي نويسنده هستيد، شايد كسي ايراد بگيرد كه اين چه ستودني است؟! به معناي اعم، نامهنويس دمِ پستخانه هم نويسنده است! بلي، ولي به معني اخص چطور؟! جمالزاده و حجازي و هدايت كجا و نامهنويس كجا؟! شنيدهايد كه در پيري چشمۀ چشم خشک مي شود و به راستي هنر مي خواهد طوري بنويسي كه سرشک از چشم پيرمردي چون من سرازير كني! نوشتۀ شما چنين بود. خانهات آبادان و خامهات هماره پرتوش و توان! هزاره عقده ز دل اي سرشگ وا كردي بيا بيا كه چه خوش آمدي، صفا كردي عارف قزويني تعريف و تمجيد نوشتۀ شما را دربارۀ شادروان استاد قاضي شنيده بودم. ديروز پسرم مجله آينده را آورد (تير ـ شهريور 65) خواندم و به خامۀ احساس آفرين شما صد احسنت گفتم: سخن كوتاه و فشرده، ولي از دل برآمده، نغز و پرمغز، گيرا و شيوا... ديگر از ويژگيهاي نوشتۀ آن استاد محترم، توجه به توصيف و تصوير ظاهري است كه در ادبيات ما سخت كمياب بوده است و در ادبيات ديگران فراوان: «پلهها را سنگين بالا ميآمد، دوست داشت به دوستي يا دانشجوئي تكيه كند...» در ادبيات ما به روح و درون بيش از سيما و برون اهميت دادهاند. شايد خواستهاند بگويند: روان را بپــرور كــه پروردني است چه ميپروري تن كه تن مُردني است! ولي تصديق ميفرمايند كه توصيف ظاهر هم در حد خود اهميتي بسزا دارد. چنان كه «تصويراسماعیل اميرخيزي» استاد شهريار از اين نظر نيز بسيار جالب و ابتكاريست: سـر و سيما موقـر و مـوزون چهره مردانه و سيهچرده چشمها نافذ و سياه و درشت پلك بالا كمي ورم كرده... ده نوشته ميخواني، يكي را ميپسندي، و اين براي عاشقان كتاب و مقاله به راستي مصيبتي است! ولي بيتعارف عرض ميكنم كه نوشتۀ شما مرا سخت منقلب كرد، بخصوص اوايل آن كه طرز آمدن استاد به دانشكده و اواسط آن آخرين روز حيات استاد را ماهرانه نقاشي فرمودهايد. اي كاش اين دو بيت را نيز ميافزوديد: جان به فردا نكشد، دردسر من بكشيد به يك امروز ز من سيــر ميائيد همه! الوداع! اي دمتان همره آخــر دم من! بــاركالله چــه بآئين رفقائيد همـه! گرچه مصراع دوم در مورد استاد قاضي صدق نمي كند. او اگر صد سال ديگر ميزيست كسي از صحبتش سير نمي شد. ولي بيت دوم را گوئي استاد براي دانشجويان مهربان و وفادار خود سروده است كه دست حق پشت و پناهشان باشد!اگر شيوۀ مرضيّۀ كوتاهنويسي شما ر ا در نظر نمي گرفتم درازتر مي نوشتم و بيشتر ميستودم، «اين زمان بگذار تا وقتي دگر.» خوب است يك نسخه از نوشته تان را به استاد منوچهر مرتضوي بفرستيد كه به فرمودة شيخ اشراق: «سخن از اهل دريغ نبايد داشت.» به نظر بنده پاكي و دانش براي استاد لازم است ولي كافي نيست. استاد بايد نويسنده هم باشد وگرنه نور دانش و بينشش به همه نمي رسد و محدود مي شود به سي سال خدمت و چند صد دانشجو و ديگر هيچ! «تو گوئي فرامرز هرگز نبود!» بنده هم با جنابعالي هم عقيده هستم كه اغلب استادان ما كم نوشته و دانش را با خود به گور بردهاند. صد حيف! ولي به هر حال زياد دانستن و كم نوشتن به كه كم دانستن و زياد نوشتن. درود بر روان پاك و تابناك استاداني كه شما و امثال شما به زيردست آنان باليدهايد... امروزها كه براي من هردَم «جرس فرياد ميدارد كه بربنديد محملها!» تنها ماي خوشدلي اينست كه مي بينم خوشبختانه وفاداري و حقشناسي هنوز بالّمَره از اين سرزمين رخت برنبسته است و هنوز هستند كساني كه بزرگان خود را قدر ميدانند و بر صدر مي نشانند. چه در تبريز و چه در تهران، شاگردان وفادار استاد قاضي، كه هماكنون از استادان مبرّز دانشگاههاي ما هستند، قدرداني خود را به نحو اتّم و اكمل به ظهور رسانيدند و با تشكيل مجالس يادبود در بزرگداشت استاد بزرگوار خود ذرهاي فروگذار نفرمودهاند: نام نيك رفتگان ضايع مكن تــا بماند نـام نيكت برقرار سعدي از سوي بازماندگان و نيزبه نام يكي از ارادتمندان ديرين روانشاد زندهياد استاد قاضي طباطبائي به خاطر نوشتۀ گرانقدرتان از تهِ دل سپاسگزارم. خدايتان سزاي خير دهاد! مهدي روشن ضمير /فرديس ـ كرج/مهر1365
افزودن دیدگاه جدید