میراث مکتوب - من عادتِ نبشتن نداشتهام هرگز، سخن را چون نمینویسم در من میماند، و هر لحظه مرا روی دیگر میدهد، سخن بهانه است؛ حق نقاب برانداخته است، و جمال نموده (مقالات شمس، ص ۲۲۵)
شمس تبریزی عاملِ تحولِ روحی و زایشِ فکری و هنریِ مولاناست. او با اصالت اندیشه و زبان سحرآفرین خود مولانا را شیفته کرده. او تقلید را سبب همه فسادها میداند، به قواعد و اعتباراتِ ازپیشمعین و تفکرات قالبی توجهی ندارد؛ میاندیشد، عمل میکند و هیچگونه هراسی به دل راه نمیدهد. چنانکه خود میگوید او را با عوام هیچ کاری نیست و تنها انگشت بر رگِ بزرگان مینهد.
شمس اندیشمندی است تیزبین و ژرفنگر اما در عین حال از توجه به ساحتِ عمل و فرصتشمردنِ غنیمتِ وقت غافل نمیشود و با این که فردی است عملگرا، از موشکافیهای نظری هم عقب نمیماند؛ میراث حیاتِ او آمیزهای است از بینش و روش؛ شهود و عقل.
در عصر کلاسیک تفکیک شعر و نثر از هم روشن بوده است. اما تعریف شعر و تعیین مصادیق آن در روزگار حاضر کار سادهای نیست. امروزه در شعریت برخی از آنچه عنوان شعر دارند تردید است و به جای آن، برای پارهای از آنها که با عنوانِ نثر معرفی شدهاند میتوان شأن اعلای شعری قائل شد. به این ترتیب، بجاست که متون کهن را با فکر استخراج و تقطیع اشعار نو، از نو مطالعه کنیم. مقالات شمس از جمله متون فارسی است که بسیاری از سطرهای پرجذبه و بامهابت آن را باید در شمار شعر آورد.
جلد اول کتاب شمسِ تبریز طرحی است از منظومه فکریِ شمس در سه بخش کلیِ انسان، حقیقت، و عشق.
جلد دوم کتاب شمس تبریز دفتر شعری است حاوی ۳۶۰ قطعه از شعرهای منثور شمس تبریز همراه با توضیحاتی کوتاه.
خطیبی میدانست هویت ایرانی با شاهنامه و زبان فارسی پیوند ذاتی دارند و برای حفظ زبان فارسی، هماره باید از فردوسی گفت و درباره شاهنامه نوشت.
افزودن دیدگاه جدید